بازنشر- گفتگو: صبا شیخی
رسانه‌ها همواره به عنوان یکی از قدرتمندترین و تأثیرگذارترین ابزارهای ارتباطی در جهان مطرح بوده‌اند و در دنیای وابسته به ارتباطات و اطلاعاتِ امروز نیز از جایگاهی به مراتب مهم‌تر، ویژه‌تر و استراتژیک‌تری برخوردار شده‌اند؛ به طوری که جامعه‌ی برخوردار از رسانه های قدرتمند و اثربخش، از نظر سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... از دیگر جوامع پیشروتر است. اما شرایط امروز جامعه، وضعیت رسانه‌های داخلی، به خصوص رسانه های مکتوب را با چالش‌هایی مواجه کرده است. به همین بهانه با امیرپویا قدسی، سردبیر نشریه شهرمن و پایگاه اطلاع رسانی شهرمن به گفتگو نشستیم.

او متولد سال 1358 و دانش آموخته‌ی رشته مهندسی عمران در مقطع کارشناسی ارشد است. فعالیت رسانه‌ای را از سال 1379 به عنوان خبرنگار با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) مرکز کرمانشاه آغاز کرد. از سال 1381 همزمان با فعالیت در خبرگزاری ایسنا، به جمع خبرنگاران هفته نامه راه‌ توسعه، وابسته به جهاد دانشگاهی پیوست و چندی بعد به عنوان دبیر سرویس اجتماعی و علمی و پس از آن به عنوان مدیر اجرایی با آن مجموعه به همکاری پرداخت. همکاری با نمایندگی روزنامه های سراسری ایران‌نیوز، صبح اقتصاد، امروز، اتحاد ملت و کاروکارگر در استان کرمانشاه و همچنین خبرگزاری های سینا و کردپرس از دیگر فعالیت‌های وی می باشد. این فعال رسانه ای از سال 1394 تا کنون به عنوان سردبیر نشریه شهرمن و پایگاه اطلاع رسانی شهرمن مشغول به فعالیت بوده است.

مدیرمسئول و صاحب امتیاز نشریه شهرمن، خانم بنفشه رضایی، یکی از فعالان پر سابقه مطبوعات در استان کرمانشاه است. این نشریه سابقه‌ی چندان طولانی‌ای ندارد و در سال 1394 تأسیس شده است؛ اما بحمدا... در همین مدت نسبتاً کوتاه توانست به یاری خدا و تلاش تمامی خبرنگاران و همکارانمان در مجموعه، وجه‌ی خوبی میان بزرگان فرهنگ و هنر و همچنین مخاطبان پیدا کند. دغدغه‌ی اصلی مجموعه، پرداختن به مشکلات بی‌شمار اجتماعی و فرهنگی استان است. اما متأسفانه در ماه‌های اخیر شهرمن نیز تحت تأثیر مشکلات ناشی از تورم شدید و شیوع بیماری کرونا قرارگرفته و با سختی‌های زیادی دست به گریبان شده است.

بارها این مطلب را شنیده ایم که رسانه و مطبوعات رکن چهارم دموکراسی هستند. اهمیت رسانه خصوصاً در جهان مبتنی بر اطلاعاتِ امروز، قابل چشم پوشی نیست. گردش اطلاعات در سراسر دنیا به نسبت یک دهه قبل چندین برابر شده است. اکنون با وجود شبکه های اجتماعی، تک تک افراد را می توان یک رسانه و منبع تولید خبر به شمار آورد. تقریباً دیگر هیچ رویدادی از چشم ها پنهان نمی ماند. بنابراین رسانه های رسمی باید خود را به عنوان یک منبع معتبر و حرفه ای به مردم بشناسانند و در کوتاهترین زمان ممکن اخبار صحیح را به مخاطبان خود ارائه دهند؛ در غیر این صورت از سایر رقبا عقب خواهند افتاد.

نمود و نمونه‌ی مشهور این گفته را می توان رسانه‌ی ملی یا صدا و سیما در نظر گرفت. تا چندی پیش سریعترین و در دسترس ترین رسانه برای اطلاع از رویدادها و اخبار منحصراً صدا و سیما بود. اما با تولد شبکه‌های اجتماعی و گسترش آن، مردم در کوتاهترین زمان ممکن و در هر لحظه به اخبار دسترسی دارند؛ حتی توانایی تولید خبر به صورت چند رسانه ای و پخش گسترده‌ی آن در مدت زمانی بسیار اندک را به دست آورده اند. در این شرایط می بینیم صدا و سیما از قافله عقب مانده است و اکثر رویدادها با یک تأخیر یکی دو روزه نسبت به شبکه های اجتماعی در اخبار رادیو و تلویزیون انعکاس می یابد. در حال حاضر روال به این صورت در آمده که ابتدا یک خبر در جامعه انتشار می یابد و پس از گذشت چند روز، صدا و سیما آن خبر را تکذیب یا به نحوی تأیید می کند. دیگر کمتر خبری برای اولین بار از صدا و سیما به گوش مردم می رسد.  شاید یکی از دلایل عدم اقبال مردم به برنامه های خبری صدا و سیما هم همین باشد.

اما وضعیت اسفناک تر را رسانه های مکتوب دارند. روزنامه ها، مجلات و به طور کلی نشریات، برای مخاطبان دیگر مکانی برای کسب خبر دست اول محسوب نمی شوند و اگر نشریه‌ای در روالی‌ای

 معمولش بازنگری نکند، قطعاً دچار مشکل خواهد شد. کار نشریات باید سمت و سویی تحلیلی، پژوهشی و تخصصی به خود بگیرد و صرفاً ارائه‌ی اخبار، حتی در سریعترین حالت ممکن، برای رسانه‌های مکتوب یک شکست محسوب می‌شود. اما متأسفانه هنوز بسیاری از نشریات همچنان روال سنتی خود را حفظ کرده اند.

فضای مجازی هم مانند تمامی ابزارها دو جنبه مثبت و منفی دارد. از هر ابزاری می توان خوب یا بد استفاده کرد. در جامعه‌ی امروز نمی توان فضای مجازی را حذف کرد. حذف کردن آن نیز، هم اشتباه و هم آسیب زننده است. همچنان که برای استفاده از هر ابزار و رعایت نکات ایمنی در استفاده از آن آموزش لازم است، برای استفاده از فضای مجازی و خطراتی که ممکن است ایجاد کند نیز آموزش لازم است. اما متأسفانه اکثر قریب به اتفاق مردم ایران برای استفاده از فضای مجازی، آموزش خاصی ندیده‌اند. این است که فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی در ایران بیشتر از آنکه کاربردی باشند، آسیب رسان شده اند.

کرمانشاه نیز از دیگر نقاط ایران مستثنی نیست. نشریات با مشکلات بسیاری مواجه هستند و هر روز نیز نسبت به روز پیش در تنگنای بیشتری قرار می گیرند. در این حال برخی نشریات ممکن است برای حفظ بقای خود، علیرغم واقعیت های عینی موجود در جامعه، مجبور به سفارشی نویسی و اصطلاحاً مجیزگویی بشوند. به نظر من این نقطه، نقطه‌ی مرگ یک نشریه و رسانه است.

صادقانه باید بگویم از مسئولان درخواست می کنم کاری برای رسانه ها انجام ندهند! همین که نشریات و رسانه‌ها در انجام وظایف‌شان چالشی اضافی نداشته باشند، بزرگ‌ترین کمک است.

به نظر شما که خود با رسانه ای مستقل همکاری می کنید، بها می‌دهند؟ به همین مثال اکتفا می کنم که در برخی موارد بعضی از مسئولان حتی حاضر به پاسخگویی به بعضی رسانه ها نیستند تنها به این دلیل که خبر یا تعریف و تمجیدی از اداره و سازمان تحت کنترل ایشان در آن رسانه منعکس نشده است. نمونه های از این دست فراوان‌اند.

مسلماً رسانه‌ها اگر به وظایف حرفه‌ای شان عمل کنند، بیشترین و اثرگذارترین نقش را در فرهنگ‌سازی جامعه خواهند داشت. رسانه ها نباید از هیچ مسئله ای بی تفاوت عبور کنند. در حال حاضر هم با وجود تمامی مشکلاتی که رسانه ها با آنها دست به گریبانند، مهمترین نقش نظارتی در جامعه به عهده‌ی آنهاست.

چندی پیش، با حضور برخی از همکاران رسانه ای شامل خبرنگاران نشریات و خبرگزاری ها، گروهی تشکیل دادیم. هر ماه جلساتی برگزار می شد و یکی از حضار مشکلی را مطرح می کرد. پس از آن همگی از چند زاویه‌ی مختلف به آن مسئله که گاهی اجتماعی بود و گاه اقتصادی یا زیست محیطی می پرداختیم. پس از مدتی این کار بسیار نمود پیدا کرد و در حل مشکلات مطرح شده نتایج اثربخشی گرفتیم. وقتی چند رسانه روی یک مسئله متمرکز می‌شوند، عزم و اراده‌ی مسئولان برای حل آن مشکل، در کوتاهترین زمان ممکن، دوچندان می‌گردد. در آن مدت به یاری خدا چندین مسئله بغرنج که مردم را سال‌ها رنج می داد، تا حد زیادی حل و فصل شد.

من هم مانند بسیاری از همکاران و دوستانم از کودکی و نوجوانی به هنر و ادبیات بسیار علاقه داشتم و در همان دوران مدرسه، تلاش هایی ابتدایی در تحقیق و پژوهش و نویسندگی انجام دادم. حاصل این تلاش ها کسب چند عنوان در مسابقات دانش آموزی بود که منجر شد به علاقه به مطالعه و نوشتن. ماه های اول ورودم به دانشگاه اطلاعیه‌ای با عنوان جذب خبرنگار توسط خبرگزاری دانشجویان ایران - ایسنا، نظرم را جلب کرد. فوراً به دفتر خبرگزاری ایسنا رفتم و از همان جا شروع به یادگیری نوشتن و تهیه خبر و گزارش کردم. دوستان بسیار خوبی هم پیدا کردم که تا به امروز با آنها در ارتباطم.

به طور کلی روزنامه نگار باید نگاه دقیقی به جامعه، مردم و مسائل و مشکلات آنان داشته باشد. باید بیشتر از سایر مردم مطالبه‌گر باشد. بیشتر از بقیه پیگیر حل مشکلاتی باشد که دیده است. طوری در حرفه‌ی خود عمل کند که مسئولان بدانند تا مشکل را حل نکرده اند، دست از سر آنان برداشته نمی شود. حتی تا حد امکان با پژوهش و بررسی دیدگاه‌های صاحب‌نظران، بتواند برای مشکلات موجود راه‌کار ارائه کند و تا آن مشکل حل نشده است، از پا ننشیند.

اصولاً رنگ و لعاب فضای مجازی بسیار فریبنده است؛ تا جایی که اکنون اعتیاد به آن دیگر طبیعی شده است. من با وجود اینکه یکی از اولین کاربرهای اینترنت در کرمانشاه محسوب می شوم؛(تعریف از خود نباشد!) و شروع کارم با اینترنت به سال های 76 و 77 و دوران Dial up بر می گردد؛ اما هرگز آنقدر مجذوبش نشدم. الان استفاده‌ام از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی (آن هم به صورت کاملاً معدود) فقط به حوزه‌ی خبری و کاری‌ام و امور پژوهشی در موضوعاتی که مطالعه می‌کنم بر می گردد. بعد از دوران کرونا هم خریدهای اینترنتی و کمی هم احوال پرسی های خانوادگی به صورت جزئی به آن اضافه شده است. اگر بخواهم به صورت میانگین بگویم مجموعاً شاید کمتر از یک ساعت در شبانه روز از فضای مجازی استفاده می کنم.

فعالیت در پایگاه های اطلاع رسانی ضروریات و چالش های مختص به خودش را دارد. فضای کار در آن به لحاظ تعداد مخاطبان و سرعت انتشار اخبار و مطالب، با نشریه‌ی کاغذی کمی متفاوت است. موردی که ما را در شهرمن بسیار آزرده کرد، این بود که ما مجبور شدیم برای گرفتن مجوز، دامنه سایت را به .ir تغییر دهیم. متاسفانه هرچه در مدت سه سال برای ارتقاء سایت قبلی کوشیده بودیم همه به باد رفت و دوباره از نو شروع کردیم. هم اکنون با وجود آنکه بدون اغراق شهرمن جزء یکی دو نشریه ای در کرمانشاه بود که یک سایت حرفه ای راه اندازی کرد، اما سایت کنونی ما تقریباً نوپا است.

خاطره ای از تهیه گزارش های ویدیویی برای سایت بازگو می کنم. به یاد دارم در اولین روزهای زلزله‌ی سرپل ذهاب به همراه خانم رضایی همسرم و مدیر مسئول شهرمن، گزارش هایی تصویری از وقایع تهیه و به صورت آنلاین ارسال می کردیم. دو روز از زلزله گذشته بود که در یکی از محلات تخریب شده جماعتی دیدیم. وقتی جلو رفتیم متوجه شدیم یکی از مسئولان محلی سلحشورانه برای مردم سخنرانی می کند و اطرافیانش هم از او عکس یادگاری می گیرند! مردم شاکی شده بودند و اعتراض می کردند. ما همین را گزارش کردیم. آن مسئول ما را در جمعیت تشخیص داد و با عصبانیت چند نفر را پی ما فرستاد؛ ولی دستشان به ما نرسید!

اصولاً هر کاری وقتی به نتیجه می‌رسد موجب دلگرمی است. وقتی می‌بینید فعالیت شما باعث شده مشکل یک عده مردمِ به معنای واقعیِ کلمه مظلوم حل شود، احساس دلگرمی می‌کنید. از طرفی دیدن سختی‌هایی که مردم بخصوص در این روزها تحمل می کنند و اینکه نمی توانی کار مؤثری به طوری که کمی از رنج‌هایان بکاهد انجام دهی، باعث دلسردی‌ست.

به طور کلی ادبیات و دانش ادبی، اصل اولیه‌ی نویسندگی در هر شاخه‌ای است. نویسنده‌ی خبر، گزارش و ... اگر با ادبیات مأنوس نباشد؛ در به کارگیری دستور زبان که اصل و اساس نوشتن است به مشکل برخواهد خورد و هرگز گزارشگر و خبرنگار خوبی نخواهد شد. همانطور که پیش‌تر هم اشاره کردم من از کودکی به ادبیات، شعر و موسیقی عشق ورزیده‌ام. در خانه‌ای پرورش یافتم که در هر اتاقش، کتابخانه‌ای با ده‌ها جلد کتاب وجود داشت. پدر و مادرم هر دو فرهنگی و بسیار اهل کتاب هستند و بچه هایشان را از اَوان کودکی با کتاب پرورش دادند.

در سال های پیش از دبستان، پدر و مادرم مجموعه کتاب های نویسنده و تصویرگر مشهور روسی، «ولادیمیر سوته‌یف»، به نام «قصه‌ها و تصویرها» را برای من و خواهرم می خواندند. به شدت به آن کتاب‌ها علاقه داشتم و بعدها آن مجموعه را برای پارسا، پسرم هم خریدم. بعدها که خواندن را آموختم از خواندن کتاب‌های«قصه های من و بابام» یا «پدر و پسر» نوشته «اریش اُزر» نویسنده و تصویرگر آلمانی بسیار لذت بردم. همینطور مجموعه کتاب های «ماجراهای تن تن» نوشته‌ی «ژرژ پراسپه رمی» مشهور به هرژه، نویسنده‌ و کارتونیست بلژیکی مرا به دنیای تصاویر برد. از نویسنده های ایرانی هم به کتاب های صمد بهرنگی، مهدی آذریزدی و هوشنگ مرادی کرمانی بسیار علاقه داشتم.

به کتاب های تاریخی، ادبی، اتوبیوگرافی، نقد، شعر و موسیقی بسیار علاقه دارم. رمان مرا به سرزمین‌های دور می برد و شعر به افسانه ها و حکایت های کهن... نمی توانم انتخاب کنم.

مدت‌ها است عادت کرده‌ام هم زمان چند کتاب را با هم بخوانم. الان مشغول خواندن کتاب «نیم دانگ پیونگ‌یانگ» نوشته‌ی رضا امیرخانی و سفرنامه‌ای به کره شمالی هستم. کتاب دیگری که در حال خواندن آن هستم «قهرمانان تاریخ» نوشته‌ی پروفسور ویل دورانت و کتاب دیگر « آنا کارنینا» نوشته نویسنده‌ی بزرگ لئو تولستوی؛ و بالأخره کتاب «جنگ چهره‌ی زنانه ندارد» نوشته‌‌ی خانم سوتلانا الکسیویچ، نویسنده‌‌ی مشهور بلاروسی و برنده‌ی جایزه نوبل ادبی سال 2015.

 اکثر کتاب هایی که خوانده ام در نوع خود شاهکار محسوب می شوند و نمی توانم از بین‌شان یکی را انتخاب کنم. اما اگر بخواهم یک شاهکار ادبی را نام ببرم که تقریباً همه با آن اتفاق نظر داریم، «شاهنامه‌« فردوسی بزرگ است.

خوشبختانه خطه‌ی کرمانشاه مردم ادب دوست و هنروری دارد؛ به تبع، از گذشته تا کنون نیز نویسندگان مطرح و بزرگی را به دنیای ادبیات معرفی کرده است. در این میان یکی از بهترین و مهمترین آثار ملی و ایرانی با محوریت کرمانشاه کتاب« شوهر آهو خانم» نوشته‌ی جناب علی‌محمد افغانی است. در این کتاب حال و هوای شهر کرمانشاه در سال های ابتدایی قرن حاضر به تصویر کشیده شده است و از نظر نوشتاری و روایی یکی از رمان های مطرح ایران است. از آثار متعدد بلند و کوتاه جناب علی اشرف درویشیان و منصور یاقوتی نیز می توانم نام ببرم که هر کدام رنگ و عطر خود را دارد. از نویسندگان جوان نیز کتاب «این خیابان سرعت گیر ندارد» خانم مریم جهانی و کتاب «عشق و رنج و بلوط» رضا موزونی را خوانده ام و بسیار لذت برده ام.

از آثار خارجی به نظرم خواندن کتاب «درباره معنی زندگی» نوشته‌ی دکتر ویل دورانت خالی از لطف نیست. این کتاب در پاسخ به شخصی که نزد دکتر دورانت آمده و پرسیده بود دلیلی به او ارائه کند که چرا نباید مرتکب خودکشی شود نگاشته شده. پس از آن دیدار، دکتر دورانت به حدود یکصد نفر از شخصیت های بزرگ سیاسی، فلسفی، علمی و هنری جهان از جمله گاندی، جواهر لعل نهرو، برتراند راسل، جورج برنارد شاو و ... نامه نوشت و این پرسش را مطرح کرد. این کتاب خواندنی مجموعه‌ی پاسخ های این بزرگان است.

از کتاب های ایرانی هم کتاب« دا » شرح خاطرات سیده زهرا حسینی و کتاب «این بیست و سه نفر» نوشته احمد یوسف زاده را می توانم پیشنهاد کنم تا با خواندن‌شان به یاد بیاورند این مردم برای حفظ کشورشان چه‌ها کشیده اند؛ آنها را فراموش نکنند و هر چه می توانند در آسایش‌شان بکوشند.

انتخاب خیلی سخت است. شاید از بزرگان قدیم دوست داشتم به دیدار حکیمان فردوسی طوسی و خیام نیشابوری بروم و از ادیبان دوران معاصر سهراب سپهری، نادر ابراهیمی و جلال آل احمد را دوست داشتم از نزدیک ببینم.

به نظر من مهمترین بخش در مطالعه‌ی کتاب، علاوه بر تمام مزایایی که بارها گفته و شنیده‌ شده، پرورش قدرت فکر، تخیل، نوآوری و خلاقیت است. قضاوت بسیار ساده است وقتی به آمارهای جهانی سرانه‌ی مطالعه مردم مراجعه می کنیم؛ و می بینیم کتابخوان‌ترین مردم جهان، همه از کشورهای توسعه یافته یا در حال توسعه هستند. جالب اینجاست که در جدیدترین آمارهای منتشر شده، مردم کشورهای آسیایی، بخصوص مرکز و شرق آسیا، با یک رشد عظیم، تقریباً در صدر آمارهای جهانی قرار گرفته‌اند. همان کشورهایی که در سالیان اخیر نیز از نظر اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و ... رشدی چشمگیر داشته‌اند و در حال پشت سر گذاشتن کشورهای مدعی و به اصطلاح ابرقدرت هستند. این موضوع یک رابطه‌ی معنا دار با میزان سرانه‌ی مطالعه‌ی هر جامعه دارد.

به نظر من هر تغییر، بخصوص تغییرات فرهنگی، باید در زندگی روزمره‌ی مردم نهادینه شود و این امر می بایست حتماً از سنین کودکی و چه بسا از هنگام تولد صورت بگیرد. نمی‌خواهم شعار بدهم ولی وقتی بسیاری از کودکان ما، بخصوص در مناطق محروم، تا رسیدن به سن مدرسه کتابی در اطراف خود به چشم نمی‌بینند، چطور می توانیم انتظار داشته باشیم در آینده شخصی کتابخوان و متفکر بار بیایند؟

متأسفانه در جامعه‌ی ما، کتاب خواندن به یک کار لوکس و روشن فکر مآبانه تبدیل شده. بسیاری از مردم فکر می کنند کسی که کتاب می خواند تافته‌ی جدا بافته است یا ادای روشن فکری را در می‌آورد! وقتی در سریال های تلویزیونی و فیلم ها، شخصیت های داستان همه کاری می‌کنند الا خواندن کتاب (حتی فرهنگی‌ها و فرهیخته‌ها‌یشان) چطور می توانیم مطالعه را به عنوان یک فضیلت به جامعه معرفی کنیم؟ متأسفانه امروز فضیلت فقط نزد کسانی است که حساب بانکی‌ای پر و پیمان و زندگی‌ای اشرافی دارند.

اگر بخواهیم در این زمینه تغییری ایجاد کنیم باید اساسی، پایدار و همه جانبه باشد. می توان از پتانسیل ها بهتر استفاده کرد. شبکه های مجازی کتابخوانی را برای مردم و کودکان‌شان راه اندازی کرد. به همه‌ی دانش آموزان کتاب هایی خواندنی و مفید را مانند کتاب های درسی اختصاص داد و در همین شبکه‌ی مجازی شاد، زمانی را برای برگزاری جلسات توصیف و تعریف کتاب های خوانده شده توسط دانش آموزان برای یکدیگر تخصیص داد.

من و همسرم همیشه دوست داشتیم به غیر از کار رسانه، فعالیتی عملی نیز برای آغاز یک حرکت فرهنگی انجام دهیم. کار را با پویش «کتاب‌خوانی نهال» برای کودکان ساکن در محله های کم برخوردار، با شعار «ما داناییم چون کتاب می خوانیم»، شروع کردیم. در هفته، یک جلسه‌ی دو ساعته برای هر گروه برگزار می شد. برای هر جلسه یک کتاب خوب انتخاب می کردیم و همسرم آن را برای جمع کودکان می خواند. بعد، از بچه ها می خواستیم آنچه که از آن کتاب دریافت کرده اند را تعریف کنند. گاهی هم بچه ها همان داستان را به صورت نمایش بازی می‌کردند. بعضی از جلسه ها هم بچه‌ها موضوع کتاب را نقاشی می کردند. در لابه‌لای کتاب خواندن هم سعی می کردیم بسیاری از نکات تربیتی و فرهنگی را مانند نریختن زباله در مکان های عمومی، رعایت حال دیگران، احترام به بزرگ‌ترها، رعایت نوبت و حق دیگران و ... را به آنان آموزش دهیم. پس از مدت کوتاهی این جلسات بسیار مورد استقبال بچه ها قرار گرفت. تعدادشان گاهی به 50 نفر هم می رسید. در بعضی جلسات هم با یک میان وعده‌ی ساده و سالم مانند شیر، لقمه‌ی نان، پنیر و سبزی یا میوه از بچه ها پذیرایی می شد. اما پس از مدتی برخی از خانواده ها به سرو صدا اعتراض کردند. البته جلسات سر و صدایی به مراتب کمتر از فوتبال بازی کردن بچه‌ها داشت. اما به هر جهت از ما خواستند به جلسات پایان بدهیم. همسرم با تلاش فراوان به دنبال یک اتاق یا محلی سر بسته دورتر از مجتمع ها یا یک کانکس برای ادامه‌ی جلسات بود؛ بچه ها هم مدام تماس می گرفتند و پیگیر شروع مجدد جلسات بودند. مدتی گذشت و زلزله‌ی سرپل ذهاب رخ داد. در همان زمان یک کانکس بزرگ توسط یکی از خیرین برای پویش کتاب‌خوانی نهال اهدا شد. هماهنگی‌ها انجام شد و کانکس را به سرپل ذهاب انتقال دادیم. اکنون کانکس پویش نهال همچنان در محله‌ فولادی سرپل ذهاب توسط یک گروه فرهنگی فعال است.

مانند سایر صنوف، کار رسانه‌ها نیز تحت تأثیر این ویروس قرار گرفت. اهالی رسانه علاوه بر رعایت تمامی شیوه نامه های بهداشتی، باید مدام در جامعه حضور داشته باشند. این امر باعث افزایش ریسک درگیری با بیماری مخصوصاً در دوران اوج این بیماری می‌شود. همین چهار ماه پیش بود که یکی از همکاران عزیزمان، شادروان سید سیاوش حسینی، را از دست دادیم و همه‌ی ما رسانه‌ای ها هنوز داغدارش هستیم و سفرش را باور نکرده‌ایم.

همچنان تأکید می کنم هر تغییری نیاز به آموزش و کار فرهنگی دارد. زمانی که برخی مسئولان و افراد سرشناس و به قول معروف «چهره» نکات بهداشتی را رعایت نمی کنند، چطور می شود از مردم انتظار داشت؟

آمارها به خوبی به این پرسش پاسخ می دهند. هر گاه آمار ابتلا و مرگ و میر بالا رفته، معلوم است این برنامه ها خیلی کارآمد نبوده و به قولی یک جای کار می لنگیده است. عکس آن هم صادق است.

علاوه بر مسائل فرهنگی که همیشه دغدغه‌ی اصلی و بلند مدت اهالی رسانه و فرهنگ است؛ به نظرم الان حل مسائل اقتصادی، معیشتی و سلامت مردم باید دغدغه‌ی اصلی و در اولویت بالا برای همه‌ی مسئولان و ما اهالی رسانه به عنوان صدای مردم باشد. متأسفانه مردم روزگار بسیار سختی را می‌گذرانند و هر روز هم با چالشی جدید مواجه هستند.

از شما و همه‌ی مخاطبان فرهیخته و شریف هفته نامه‌ی آوای کرمانشاه سپاسگزارم که بخشی از وقت‌شان را به مطالعه‌ی گفته‌های بنده اختصاص دادند. تمام آرزوی من داشتن دنیایی بهتر از دنیای ما برای تمام کودکان جهان است. همه در پناه حضرت دوست باشید.

هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد                             

      خداش در همه حال از بلا نگه دارد