دکتر محمد علی سلطانی (پدر تاریخ کرمانشاه)

سوختگان عشق را دود به سقف می‌رود             
وقع ندارد این سخن پیش فسرده‌آتشان

(سعدی)

و آذر اگرچه نام یکی از ماه‌های دوازده‌گانه سال است، اما به معنی آتش نیز هست! نمی‌دانم چه رازی در کار و بارها نهفته است که قلم همواره باید از سوختن بنویسد، از درختان زاگرس در دامنه کوه‌ها تا کودکان بی‌گناه در کوچه‌ها. به‌واقع سرگشته‌ایم که دوزخ است یا دنیا، مرگ است یا زندگی، نمی‌توان تعریفی روشن برای آن ارائه کرد؛ از شین‌آباد تا کرمانشاه، از شهر تا روستا، هرچه هست درد است و دود و مرگ.

در سرزمینی که خداوند از نعماتش همه چیز را به آن ارزانی داشته و سفره‌ای به زیبایی بهشت برای بندگانش آراسته است و ثروتی که در هیچ جای جهان به فراوانی این فردوس نمی‌توان یافت؛ نفت، گاز، مس، فیروزه، زعفران، پسته، فرش، غلات، حبوبات، میوه‌جات، خشکبار و ...، خاک، آب، جنگل، کویر و ...، اما بندگان خداوند در این دایره سرگردانند و به موجوداتی تبدیل شده‌اند که همانند اسرای اردوی کار اجباری، حتی  بسیاری از آن‌ها را مراکز یاریگر و خیرین به عناوین مختلف خیرات، اطعام می‌کنند و زمانی که اخبار صدا وسیما هر روزه ردیف بسته‌های غذایی را نشان می‌دهد، باید به پهنای صورت گریست. پرسش این است که با این همه نعمت خدادادی چرا مانند قحطی‌زدگان زندگی می‌کنیم و هر روز به تعداد بینوایان و فقرا و گدایان و آشغال‌گردها اضافه می‌شود؟ داستان زندگی امروز مردم به ویژه در استان‌های غربی و شرقی و نقاط مرزی و حاشیه کلان شهرها که سه چهارم جمعیت را تشکیل می‌دهند، به‌حدی غم‌انگیز و دردناک است که در تحلیل تضاد دارایی و نداری و معمای مدیریت ناتوان این سرزمین در تخریب ثروت و نعمات خداوند و رواج محرومیت ساکنان، قلم از نوشتن باز می‌ماند، اندیشه از حرکت می‌ایستد، و معادله آن با هیچ حساب و کتابی نمی‌خواند.

یکی از معضلات اساسی اداره مملکت بی‌توجهی به آموزش و پرورش است؛ جایگاهی که جوانان امروز را برای اداره فردا باید تعلیم دهد و آماده سازد، سازمانی که دارای گسترده‌ترین دایره رسمی کشور است و از دورافتاده‌ترین روستاها تا کلانشهرها با برافراشتن پرچم ملی و چهار دیوار و آموزگار حضور موثر دارد. مرکز و منبع حیاتی ملت که هر روز از مبلغش کم می‌کنند و بر تعارفش می‌افزایند و همچون قربانی در پای موسسات بی حساب و کتاب ذبحش می‌کنند؛ موسساتی که یک خروجی قابل توجه برای جامعه نداشته و ندارند. در طی چهار دهه هرکس آمد آن را به شکل و شمایلی در آورد و آزمایشگاه طراحی دیگران شد. از بالغ بر پانزده میلیون دانش‌آموز در سال ۹۹، پانصد هزار دانش‌آموز از تحصیل بازمانده‌اند و عطای آموختن را به لقای آن بخشیده‌اند و با اینکه این موضوع رسانه‌ای هم شد، اما کسی آن‌ را پیگیری نکرد و آن هم بر آسیب‌های نهفته و ویرانی‌های دیگر افزوده شد، و علت عمده آن فقر اقتصادی خانواده‌ها اعلام گردید!

انقلابی که برای سالمندان و بزرگسالان جامانده از اکابر، نهضت سوادآموزی را پی‌ریزی کرد، امروز جمعیت نوجوان و جوان آن از تحصیل بازمی‌مانند!

در شرق و غرب این کشور ثروتمند هنوز دانش‌آموزان معصوم در کپر و کانکس و کانتینر در زمهریر زمستان و تنور تابستان درس می‌خوانند، در حالی که در شهرها و روستاها هزاران مسجد بی‌نمازگزار ساخته شده است!

مدارس را خیّرین می‌سازند و دانش‌آموزان در این اوضاع پیش‌بینی‌نشده، از عدم دسترسی به اینترنت و فضای مجازی و ... سر در سینه دارند و دیدیم و شنیدیم که جگرگوشگان این مرزوبوم تعدادی خود را حلق‌آویز کردند ... و خرج تحصیل دانش‌آموزان را خانواده‌ها متحمل می‌شوند، بر خلاف نص صریح قانون اساسی کشور.

اگر سرگذشت آموزش و پرورش را در این چهار دهه بنویسند، مثنوی هفتاد من کاغذ شود.

از سوی دیگر کارآفرینی که نخستین کارخانه بخاری هوشمند را در همدان راه‌اندازی کرد، و پس از فراز و نشیب‌ها این طرح به ترکیه منتقل و در سطح گسترده به تولید پرداخت و علاوه بر ممانعت از صرفه‌جویی و اشتغالزایی داخلی، از بخاری قطره‌ای بی امان و تامین، شین‌آباد به شیون نشست، و تا زمانی که آموزش و پرورش این سرزمین بسامان نشود، امروز بد و از آن بدتر فردامان. جایگاهی که قریب یکصد سال پیش محمدعلی فروغی نخست‌وزیر پهلوی اول، برگزاری آموزش از راه دور را پیش‌بینی و حتی از موارد مثبت آن را که جلوگیری از شیوع بیماری‌های واگیردار است، در نوشته‌های خود اشاره کرده است، در حالی که امروز از پیش‌بینی اوضاع فردا عاجزند و ..

چندین و چند درد بزرگ بر دوش جامعه ما بار شده است و هر روز بر سنگینی آن افزوده می‌شود. دختران سوخته شین‌آباد از فضای آسیب‌پذیر و بخاری غیر استاندارد و بی‌توجهی به محیط تحصیلی کشور سوختند و امروز پس از گذشت هشت سال از آن واقعه هولناک که هر روز برایشان جهنمی تازه بوده است، می‌گذرد و با دردها و مشکلاتشان بزرگ و بزرگتر شده‌اند. کاش متولیان امر این نکته را متوجه شوند که این سوختگان دختر هستند و بزرگ شده‌اند، بارها بعضی از آنان انتحار کرده‌اند، و دولت در قبال زندگی و آرزوهای بربادرفته آنان مسئول است و مکلف به جبران به هر نحو مقتضی می‌باشد. این دختران معصوم و رنجدیده که یک سال است به سبب اوضاع بهداشتی پیش‌آمده حتی ویزیت نشده‌اند و مشکلات جسمی و روحی فراوان دارند و در خانواده‌هایی روستایی و بی‌بضاعت زندگی می‌کنند، این دختران قربانیان بینوایی آموزش و پرورش، بافت فرسوده مدارس آسیب‌پذیر و بی خدمات و امکانات کشور هستند. درد آن‌ها را درک کنید و به داد این سوختگان برسید!

اگر مدیریت درست باشد، چرا باید سرمایه‌های ارزشمند و بی‌همتای ما که امیدهای آینده و پزشکان جوان و میانسال در اوج دانایی و کاردانی هستند، در واقعه کرونا، بالاترین میزان تلفات را در حوزه پزشکی کشورها داشته باشند؟ آیا علت عمده آن فقدان امکانات نیست؟ همین دیروز دکتر شیوا فریدی از کامیاران کردستان، از نخبگان علمی کشور، در سنگر ایثار و استعداد برای حفظ و نگاهداری و سلامت هموطنان، جان بر سر سودای کرونا نهاد و پرواز کرد، پروازی که از شین‌آباد تا شوشتر را در سوگ نشاند و ایران افسرده را ماتمی دیگر گرفت.

و اما کرمانشاه که امروز از سریال تلویریونی (خانه امن) تا (مانکن‌های زنده) و خفت‌گیری و ضرب و شتم زنان محترم و بی‌دفاع در روز روشن و ... سوژه همگان شده است و به علت‌های متعدد که شرح آن‌ را در گفتگوی خود با خبرنگار کردپرس توضیح داده‌ام و در نشریه (شهر من) نیز به چاپ دوم رسیده، بیان کرده‌ام که ره‌آورد بعد از جنگ برای کرمانشاه، فقر و فساد و افسردگی و اعتیاد و بیکاری و گرانی و ویرانی و ... بود و زلزله و سیل نیز مزید بر علت شد و کرونا هم که تیر خلاص بر تلاش مسئولان زد. شهری که (قطب درمانی غرب کشور) نامیده می‌شود، در حوزه‌های مختلف بهداشت و درمان از کمبودهای متعدد رنج می‌برد، امروز بنا به آمار ارائه‌شده هفتاد بیمار CF فقط در شهر کرمانشاه شناسایی شده‌اند‌، بیمارانی از نوزاد تا نوجوان که مرکز درمانی آن‌ها در کرمانشاه، کردستان، ایلام و همدان وجود ندارد، حتی زمینه تست ساده آن‌ها امکان‌پذیر نیست، بیمارانی از خانواده‌هایی در خط فقر و زیر خط فقر، با بالاترین هزینه درمان و نگاهداری و کمبود دارو، که خیّری جوانمرد دختر خانم غیوری که کسی نام و نشان آن را نمی‌داند، در حد توان فرازمند خود به رسیدگی آن‌ها همت گماشته است، این بیماران نیز به علت کرونا و مشکلات تنفسی حاد در این مدت یکبار هم ویزیت نشده‌اند، دیگر سفر و حضور در تهران و اطراق در چادرهای خیابان برای بیمار و همراه میسر نیست، و جز توسط این خیّر راد توجهی و رسیدگی‌ای به آ‌ن‌ها نشده است، که از تهیه کپسول‌های (کرئون) که به کیمیا تبدیل شده تا دستگاه‌های (نبولایزر) و (بای پپ) را به عهده گرفته است.

در حالی که دولت متولی مردم است و متولی اداره‌کننده و مواظب احوال امور باید باشد، امروز متاسفانه امضا کردن با اداره کردن را اشتباه گرفته‌اند!

افسوس! به قول شیخ اجل:

تیغ به خفیه می‌خورم، آه نهفته می‌کنم

گوش کجا که بشنود، ناله زار خامُشان