بنفشه رضایی- اوائل دوران نوجواني بود که نخستين بار نام او را شنيدم. در کتابخانه منزل عمويم، چندين جلد کتاب قطور که رنگ مشکي داشت و کنار هم چيده شده بود نظرم را جلب کرد. در فکر بودم که چطور تا اين لحظه آنها را نديده بودم که پسرعمويم يک جلد از آنها را از قفسه بيرون آورد و با غرور خاصي گفت نويسنده اين کتاب کرمانشاهي است. از آنجا که ادبا و هنرمندان در خانواده ما هميشه ارجمند بودند و جايگاه والايي داشتند، او از ماجراي همدانشگاهي بودن پسرعموي بزرگم با اين نويسنده سخن گفت و اين را افتخاري بزرگ ميدانست.
روي جلد کتاب را خواندم. نگاشته شده بود: "جغرافياي تاريخي و تاريخ مفصل کرمانشاهان" تأليف محمدعلي سلطاني! از آن به بعد اين نام در ذهنم حک شد. نامي که ديگر او را به عنوان يک کرمانشاهي فرهيخته ميشناختم. پس از آنکه از مرز بيست سالگي گذشتم، تقدير رقم خورد و يکي از آرزوها و رؤياهايم به واقعيت پيوست و کارم را در دنياي روزنامهنگاري آغاز کردم.
سال 1383 در همايش "کرمانشاه گهوار تمدن" او را ديدم و به سخنانش درباره کرمانشاه با دل و جان گوش سپردم. او براي من غريبي آشنا بود. روزها از پي هم رفتند، در طول اين ساليان بارها اين دانشمند فرزانه را در مجامع فرهنگي و علمي ديدم و هر بار او را تاريخ گوياي کرمانشاه يافتم و از اطلاعات و دانش ايشان به وجد آمدم و بدرستي دريافتم که درباره گذشته و حال کرمانشاه، آگاهتر و صادقتر و رُکتر از "دکتر محمّدعلي سلطاني، فرد ديگري نيست.
مدرس و محقق و مورّخ فرهيختهاي که در پاسخ به نياز علمي، فرهنگي و تاريخ کرمانشاه با پذيرش رنج و مشقت و گذشت، مجموعهاي منحصر درباره اين استان در طي چهل سال فراهم ساخته است و به ياري مردم فرهنگدوست و غيرتمند، بدون اتکاء و ارتباط با هيچ ارگان و بنياد و مرکز و حتي ادارات فرهنگي مسئول در استان همانطور که به آشکار، او به بانگ بلند در مراسم بزرگداشت ديرهنگام ايشان و رونمايي کتاب ارزشمند "ارجنامه سلطاني" مطرح کرد، تا امروز حتي با ابتياع يکدوره از دائرهالمعارف کرمانشاه، يا پرداخت يک ر يال ياريگر اين حرکت ماندگار نبودهاند؛ در حالي که در استانهاي ديگر تمامي ادارات ذيربط و دانشگاهها با تمام توان و با تصويب بودجه ميلياردي در کنار باني و مؤلفِ اثري از اين دست قرار ميگيرند که خبرهاي آن را ميخوانيم و ميدانيم؛ و کرمانشاه پيشرو آسانياب اين حرکت فرهنگي در سايه دانش، بينش، ايثار و غيرت فرهنگي ايشان است، که با صرف مال و جان و عمر گام برداشته و با تأليف جامعترين شناسنامه و دانشنامه کرمانشاه، الواح تقدير علمي و فرهنگي کتاب سال، پژوهش سال و آراس کردستان عراق را نصيب خود کرده است.
استاد دکتر محمّدعلي سلطاني کُردپژوه و کرمانشاهشناس يگانه که عنوان (پدر تاريخ کرمانشاه) را به پاس چهل سال کندوکاو گسترده و همهجانبه در اين حوزه از جامعه علمي و پژوهشي برگرفته است، و به سبب مطالعات مداوم و بينش عميق، نوشتهها و يادداشتها و سخنانشان در اين باره برهان قاطع است؛ چنانکه مقاله تحقيقي (کرمانشاه امروز) در گزارشي گسترده و آماري در زمان انتخاب دکتر حسن روحاني (دوره اوّل) تا به امروز درباره اوضاع همهجانبه کرمانشاه در چند نشريه چاپ و منتشر شده است و در فضاي مجازي بينندگان و ارجاعات فراوان دارد.
بارها به اصرار و پيگيري درصدد گفتوگويي با ايشان بوديم، تا توفيق يافتيم در اين فرصت و در چند مرحله درباره مسائل اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، اعتقادي و هنري و ادبي کرمانشاه پرسشهاي ضروري را مطرح کنيم تا پاسخها در معرض مطالعه خواستاران و پژوهشگران و علاقهمندان و رفع نابسامانيهاي کرمانشاه قرار گيرد. مقدمات برگزاري و تهيه اين گفتوگو به سبب ضيق وقت ايشان و گستردگي پرسش و پاسخها اندكي به طول انجاميد و اکنون ارائه ميشود.
* مهاجرپذيري به خصوص مهاجرپذيري پس از جنگ تحميلي از جمله مباحثي است که هرگاه سخن از مشکلات کرمانشاه به ميان مي آيد، مطرح ميشود و مورد نقد قرار مي گيرد. به اعتقاد شما مهاجرپذيري چه اثراتي بر کرمانشاه گذاشته است؟
مقصود شما پيوستن روستائيان استان به حوزه شهرنشيني است در کرمانشاه و شهرستانهاي تابعه، من اين را مهاجرپذيري نميدانم زيرا (مهاجرپذيري) توضيح و تعريفي دارد که حاکي از مثبتات نقطه مقصد است براي واردين که قصد اقامت در آنجا را به زيستگاه خود ترجيح ميدهند، يعني نقطه مقصد از امکانات خدماتي، رفاهي، کار، فضاي آموزشي و فرهنگي و تفريحي و اجتماعي و... جالب و جاذبي برخوردار است و بدين منظور عنوان مهاجرپذير ميگيرد. کرمانشاه خود از مراکز سکونتگريز است و در حفظ و نگهداري قشر متوسط که هسته اصلي سيماي شهرنشيني را تشکيل ميدهند، عاجز است و اکثراً اين شهر را به سوي شهرهاي ديگر ترک ميکنند. هر چند در سالهاي پيش از جنگ، کرمانشاه مهاجرپذير بود، به هر حال پيوستن روستائيان استان به حوزه شهرنشيني کرمانشاه و شهرستانهاي تابعه يکي از معضلات بسيار پيچيدهاي بود و هست که دولت هيچ گاه نتوانست آن را مديريت کند و به سوي آنچه بايد بشود هدايت نمايد. بدين ترتيب ماهيت و پروسه مدنيت اجتماعي و هويت شهري کرمانشاه که مراحل تغيير و تحول خود را بخوبي و درستي از دوره محمدعلي ميرزا دولتشاه يعني اوايل قرن سيزدهم هجري آغاز کرده بود، به طور کلي مخدوش شد و در موضوعاتي خط بطلان خورد؛ به ويژه ايجاد شهرکهاي اقماري و مصوبههاي انتفاعي که بعضي روستاهاي حومه را به ناصواب جزو حوزه شهري کرمانشاه قرار داد، بيش از پيش به اين تخريب همهجانبه فرهنگي، اجتماعي، مدني شهري دويست و چهل ساله دامن زد.
* شهرهاي تابعه چه اثراتي پذيرفتند؟
در شهرستانهاي تابعه نيز دو نمونه يکي از شمال غربي و ديگر در جنوب شرقي کرمانشاه براي شما مثال ميزنم. ثلاث باباجاني که تنها سه دهه سابقه هويت شهري دارد، و پيش از تغيير ساختاري به شهر و دريافت عنوان اداري محل تلاقي ايلات و طوايف ساکن و درگيريهاي متداول عشيرههاي آن حوالي بود که اوج آن در سال 1347 شمسي چهره نمود و ... امروز با ترکيبي از همان مردم غيور و محترم با چشمپوشي حداکثري از گذشته به شهر تبديل، اختلافهاي پيشين ايلي به اتحادهاي ملي و ميهني و اعتقادي تبديل شده است، که تبعيضات و بيتوجهي مسئولان هر روزه بر معضلات آن ميافزايد شاخههاي سلفيگري جهادي نيز عليالدوام بر روي آن منطقه در حال کار و تبليغ است و يکي از کانالهاي نفوذ به داخل ايران براي آنها محسوب ميشود. اشتباهات فرهنگي و عدم مديريت موجب اين ريشهدوانيها شد که اگر فرصتي شد، در جاي خود به آن ميپردازم.
ديگر اسلامآباد که چهره کنوني آن زاييده جنگ است، سيماي اوّليه آن پيش از سلطنت پهلوي اوّل ييلاقنشين ايل کلهر بوده و شهريتي واضح و گسترده نداشته است، در سلطه و سفر رضاشاه به منطقه و توجه به آنجا که عنوان آن از (هارونآباد) به (شاهآباد) تغيير يافت و کارخانه قندي نيز در آنجا ايجاد شد و سيمايي شهري يافت و اين ساختار همچنان ادامه داشت تا زمان جنگ، اشغال و ويراني شهرهاي قصر و سرپل ذهاب موجب شد که غالب پيروان شيعي مذهب سرپل به (شاهآباد) که به (اسلامآباد) تغييرنام داده شده بود و پيروان اهل حق سرپل ذهاب به کرند و پيروان اهل سنت به کرمانشاه کوچ کنند، خانوارهاي بيبضاعت هم که توان جابهجايي نداشتند، در سرميل کرند اسکان داده شدند و تقريباً يک دهه نسل اوّل و دوم در آن نقاط تولد و تحصيل و توليد داشتهاند و اکثري مقيم شدند، ساکنان اوّليه که هستههاي ايجاد شهر بودند و ساکنان ثانويه که جنگزدگان و واردين بعد از سالهاي 58 و 59 هستند، با پيوستن از روستاهاي جنگي در نوار مرزي از گوران و کلهر و نيز آمدن و علاقه و حضور و سکونت لک از منطقه سيمره با وجود رقابتهاي ديرينه، فرهنگي و اجتماعي و حکومتي بافتي متمايز در اين شهر ايجاد کرد و مديريت نادرست هم به آن تمايز با ايجاد تبعيضهاي متوالي دامن زد که فضايي ملتهب دارد، کالبدشکافي آن در اين فرصت اندک نميگنجد. من در (تاريخ اجتماعي کرمانشاهان از دوره صفويه تا امروز) به آن پرداختهام. به عنوان پايان پاسخ شما، اين کرمانشاه و شهرستانهاي آن کُلاً داراي همين وضعيت هستند با شدت و ضعف بيشتر و کمتر و همه و همه ناشي از سياستگذاري فرهنگي و اجتماعي اشتباه و بيتوجهي به فردا و نسلهاي آينده است.
* در کنار مهاجرپذيري، اهليگريزي نيز در استان کرمانشاه جاي بحث دارد؛ اين موضوع و به طور خاص مهاجرت نخبگان از کرمانشاه چه دلايلي دارد؟
هيچ گاه دوست نداشتهام بدون سند و ارائه منابع يا خداي ناخواسته بدون مطالعه در تمام موضوعات مورد نظر و با سرهمبندي پاسخي بدهم زيرا اين گفتوگوها ميتواند در زمينههاي مورد پرسش ياريگري باشد به سوي بهبود. در حد توان سعي دارم پاسخ شما را با سند قابل استفاده بدهم. سرکار خانم دکتر طبيبه رضايي از چهرههاي فرهيخته و تحصيلکرده کرمانشاهي ساکن فرانسه، پاياننامه دکتري خود را در همين موضوع مورد سئوال شما گذرانده است و چکيده پاياننامه را براي دوستان مؤلف ارجنامه سلطاني ارسال داشته که به دو زبان فارسي و انگليسي در جلد دوم کتاب مورد اشاره چاپ و منتشر شده است. وي پس از تحقيقات ميداني و کتابخانهاي مفصل که نتيجهاش پاياننامه ارزشمند اوست، آورده است که از کتاب ارجنامه سلطاني برايتان ميخوانم؛ "بافت تاريخي کرمانشاه به شدت آسيب ديده است، طرحهاي شهري "بهسازي" به جاي آنکه بافت را نگهداري و باز زنده کنند، آن را به شيوهاي سازمانيافته بيش از پيش ويران ميکنند و جامعه کرمانشاهي بياحساس مسئوليت مدني و بيحساسيت به ميراث تاريخي خويش، به اين تخريب سازمان يافته واکنشي نشان نميدهد.
زوال بافت تاريخي مشکلي است کم و بيش گريبانگير همه شهرهاي ايراني ولي در کرمانشاه وضعيت از بسياري شهرها بسي بدتر است. برونکوچي بزرگان و روشنفکران و دانشوران طبقه متوسط کرمانشاهي و درونکوچي جمعيت روستايي، بافت اجتماعي کرمانشاه را يکسره دگرگون کرده است.
برخلاف انديشه رايج، درونکوچي روستا به شهر مهمترين عامل ناکارآمديهاي اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي کرمانشاه نيست، ناکارآمديهاي يادشده در نبود بزرگان و طبقه خلاق است که امکان رشد اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي را از کرمانشاه گرفته است. چنين شرايطي نه تنها سلامت بلکه هستي بافت تاريخي را تهديد ميکند. کرمانشاه در روندي پيوسته، از يک سو بزرگان و سرآمدان طبقه متوسطش را از دست ميدهد که اينان سرمايهگذار و طبقه خلاق هستند که سرمايههاي مادي و معنوي جامعه به شمار ميآيند و از سوي ديگر هر سال جمعيتي از مهاجران روستايي به کرمانشاه کوچ ميکنند. در نبود بزرگان بومي شهر و روشنفکران و دانشوران طبقه متوسط، بهبود شرايط اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي اين مهاجران، جذب آنان در فرهنگ شهري و ارتقاي سطح زندگي و دانش و مهارتهايشان بسيار دشوار است و... الي آخر...".
به سخن خانم دكتر رضايي اين نکات را اضافه ميکنم که کرمانشاه را به يک شهر بدون حافظه تاريخي تبديل کردهاند، ما براي جذب نخبگان و نگهداري اکثر طبقه داراي اهليت پس از جنگ ميتوانستيم با بهسازي بافت تاريخي کرمانشاه به طور هُنري و معماري سنتي هم چهرههايي از جنگ و هم سيمايي از صلح و سازندگي در کرمانشاه داشته باشيم، پيشنهاد شد به استاندار وقت که ابتدا و انتهاي خيابان مدرس بسته شود و درشکهرو و سنگفرش گردد و نقاط آسيبديده مرمت شود، خانههاي قديمي براي اسکان مهمانان و مسافران و توريسم خريداري و سازماندهي شود و اين مسير براي تردد ايام فراغت اهالي و مهمانان به مرکز جاذبههاي شهري کرمانشاه تبديل شود و در همين فضا چه مستندها و برنامههاي فرهنگي، تاريخي و اجتماعي تهيه و احيا ميشد و... امّا افسوس که اين حافظه تاريخي را ويران کردند و همه آرزوها نقش بر آب شد. اهل قلم، انديشه، فرهنگ، دلبسته ميراثهاي تاريخي ميهن بويژه زادگاه خود هستند و به تمامي خشتهاي آن عشق ميورزند و با خاطرات آن زندگي ميکنند. زماني که سياستگذاران بيفرهنگ و مأمور ويراني چون زنگي مست براي انتفاع خود با هجوم ماشينآلات غولپيکر همه جا را با خاک يکسان ميکنند، يعني کاري را که بمبافکنهاي صدام و بعثيها شروع کردند به پايان ميرسانند، اهلي و صاحب اهليت و انديشه با چه دلبستگي در سرزميني که براي او مدفن يادها شده است، توان توقف داشته باشد، يک لحظه از اين لحاظ کرمانشاه را با همدان که خيابان قديمي اصلي را سنگفرش و درشکهرو کردهاند، يا با سنندج مقايسه کنيد و سهم کرمانشاه را از توريسم سالانه با آن شهرها در نظر بياوريد و ببينيد که تفاوت ره از کجاست تا به کجا. حتي پرندگان در آشيانه ويران و لانه دستخورده نميآسايند تا چه رسد به انسان... شما حتي يک تن از نمايندگان پارلماني را که از اين مردم رأي گرفته که فريادرس آنها باشند و قانوناً و به ضرورت بايد در ميان اهالي بسر ببرند، پيدا نميکنيد که در شهر کرمانشاه يا شهرستانهاي تابعه ساکن باشند، از آغاز انقلاب تا امروز...
* درد بزرگي است که آرام گرفتن در شهر هويت از کف داده کرمانشاه، آنچنان دست نيافتني شده که حتي پيکر نخبگان کرمانشاهي مانند مرحوم علياشرف درويشيان و معيني کرمانشاهي به خاک زادگاهشان کرمانشاه سپرده نشد؟
بله ـ اين حرکت هم در راستاي همان عدم بهسازي و ممانعت از شکلگيري فرهنگي به طور عام در کرمانشاه صورت گرفت. سياستگذاران فرهنگي کرمانشاه حتي از حضور جسد بيجان فرهيختگاني از اين دست واهمه دارند که نکند موجب ايجاد فضايي فرهنگي جز آنچه در انديشه و مخيله منجمد آنها ميگذرد، بشود. در حالي که فرهنگ غالب و مغلوب در اين گونه عرصهها خودنمايي ميکند، شادروان درويشيان نويسندهاي چپگرا بود و به دريافتهاي خود نيز اعتقاد راسخ داشت. نام او به سبب آثار ارزندهاش از مرزهاي ايران گذشت. تعدادي از آثارش به زبانهاي ديگر ترجمه شدند. پيش از درويشيان نيز در کرمانشاه انديشه چپ سابقه ديرينه دارد که در کتاب (احزاب سياسي و انجمنهاي سرّي در کرمانشاه) بدان پرداختهام ـ امّا امروز ديگر رگ و ريشهاي از حرکت چپ بدان معني در کرمانشاه نمانده است. دوستداران شادروان درويشيان در کرمانشاه و ساير نقاط به خاطر آثارش که با آن از دوران دبستان و دبيرستان نشو و نما يافتهاند، به او احترام ميگذارند، اين احترام ربطي به افکار شخصي او ندارد. شادروان درويشيان بخشي عظيم از حرکت داستاننويسي ايران در کرمانشاه است و با فقدان جسم خاکي او قسمتي ديگر از حافظه فرهنگي کرمانشاه به نسيان دچار شده است و امّا شادروان معيني کرمانشاهي که قُلّه ترانهسرايي ايران است و علاوه بر حضور در خاطره چند نسل متوالي در دهههاي اخير يک ريشه اعتقادي و مجسم به نام تکيه معاونالملک در کرمانشاه دارد که سياستگذاران فرهنگي کرمانشاه آنهايي که آبادي خود را در ويراني همهجانبه اين سامان ميبينند از تشريح حتي گوشهاي از فلسفه وجودي آن عاجزند. شادروان معيني کرمانشاهي به سبب ارتباط مستقيم با هنر موسيقي و ترانهسرايي و آنچه به نظر سياستگذاران مزبور شايد گناه محسوب ميشده است، از بازگشت و دفن در خاک کرمانشاه که خاک آبايي و اجدادي پدرانش بود، محروم ماند. يعني در واقع کرمانشاه از به سينه گرفتن فرزند شايسته برجستهاي محروم ماند. شادروان معيني بخش مهمي از ادبيات معاصر ايران و فرهنگ و زبان فارسي است. به خاطر همين محروميتهاست که امروز کرمانشاه با بزرگترين بحران فرهنگي خود مواجه شده است و اين پوسته زماني باز شود و چهره بنمايد، هيچ حرکتي جلودار آن نخواهد بود، زيرا عاملين امروز را ميبينند در حالي که فرهنگ فردا چهره مينمايد و بايد پرسيد نسلهاي فرداي شهر ما چه گناهي کردهند که بايد جوابگوي ويرانگريهاي امروز باشند.
* خيلي ها معتقدند ستاره پرفروغ کرمانشاه در حوزه هاي مختلف فرهنگ، ادب و هنر در سال هاي اخير روز به روز روبه افول بوده است؛ با توجه به اهميت اين موضوع اگر شما هم موافق باشيد فرصتي را که در اختيار ما قرار داده ايد به اين مبحث بپردازيم. به عنوان اولين سؤال در زمينه فرهنگ، لطفاً نظرتان را در مورد عملکرد و وضعيت انجمنهاي ادبي استان بفرماييد؟
با انجمن ادبي بهزاد و مسئول آن آقاي حسين احمدي محجوب آشنايي دارم که خود از رباعيسرايان زبده معاصر هستند، تدريس و کارشناسي اشعار به ياري ميهمانان مدعو و برگزاري مستمر جلسات و ارتباط با انجمنهاي شهرستانها، سيماي مقبولي از انجمن ادبي بهزاد به دست ميدهد بويژه که گزيده آثار هر هفته را در صفحه ادبي نشريه نقد حال منتشر ميکنند اين ابتکار خوبي است که انجمن ادبي پيوسته نشريهاي فعال باشد، يا کانون ادبي روزنه با مديريت آقاي پيمان سليماني شاعر و مدرس که به همين ترتيب عمل ميکنند و پيوسته روزنامه ديرينه سال و فعال باختر هستند و آقاي رضا حساس شاعر و کارشناس ادبي آن ميباشد و ديگري انجمن ادبي دانشگاه صنعتي کرمانشاه که بنابه آنچه آمده است در حوزه نظم و نثر و نقد ادبي و شعرخواني با برگزاري بيش از يکصد جلسه با موضوع زندگي و آثار بزرگان ادبي در طي سه سال گام برداشته است ـ ديگر انجمن ادبي سرو با مسئوليت آقاي محمود اميني شاعر و نيز انجمن ادبي آفتاب با مسئوليت آقاي رضا حساس شاعر جوان و متعهد، گهگاه هم نام آقاي علي اشرف قبادي را در تشکيل انجمني ميبينم و نيز انجمن قلم در گيلان غرب، انجمن سروه در اسلامآباد، انجمن ادبي صحنه و... متأسفانه چون در کرمانشاه نيستم تا در جمع جوانان شاعر و اهل ذوق حضور پيدا کنم به مقتضاي تعهدي که نسبت به کرمانشاهشناسي دارم و بايد مدام در جريان مسائل فرهنگي کرمانشاه باشم، اين تحرکات ادبي را از طريق مجازي رصد ميکنم ـ متأسفانه انجمنهاي ادبي نيز در کرمانشاه رسمي و غيررسمي دارد؛ يعني گويا انجمنهايي مجوز رسمي دارند و متولي آنها شهرداري يا اداره ارشاد است و در مکان رسمي مانند فرهنگسراها برگزار ميشود و انجمنهايي فاقد اين امکانات هستند و در مکانهاي عمومي مانند کافهها، يا در فضاي مجازي برگزار ميشوند؛ مانند انجمن ادبي مهر به مديريت آقاي صادقي بروجردي شاعر، اين انجمنها هر کدام در جاي خود بايد مديريت شوند، هر چند گفتم که پيوستگي به نشريه فعال ابتکار خوبي است و زودبازده است امّا در زمان طولاني مدت براي شاعر و پژوهشگر ادبي در دسترس نخواهد بود، بلکه بايد مسئولان فرهنگي ياريگر انجمنهاي ادبي در انتشار سالنامهها يا فصلنامههاي وزين باشند که گزيده اشعار شاعران جوان و نقد و بررسي کارشناسان به اهتمام مسئولان انجمنها و همکارانشان چاپ و منتشر شود، حتي انجمنها ميتوانند در انجام اين امر با يکديگر همکاري نموده و جمعاً يا هر چند انجمن يک فصلنامه يا سالنامه آماده و انتشار بدهند که فوايد چندجانبه براي حال و آينده انجمنهاي ادبي کرمانشاه دارد، ابتدا اين که مأخذي براي پژوهش ادبي استان فراهم ميآيد، دوم شاعر جوان سير پيشرفت ادبي و هنري خود را درمييابد، سوم جامعه ادبي به شيوه نقد و بررسي درست آثار و اشعار آشنا و همراه ميشود، چهارم با راهيابي سالنامه يا فصلنامه به کتابخانهها و مجالس ادبي شاعران جوان شناخته ميشوند و مقدمهاي ميشود براي آمادگي و ارائه چاپ گزيده يا مجموعه اشعار آنها ـ اين که بعضي از شاعران جوان علاقهمند، به چاپ و نشر اشعارشان دست ميزنند و اکثراً در آن ميمانند و موجب دلسردي آنها ميشود، به خاطر آن است که بدون تجربه اين مراحل و دوري از بررسي و نقد کارشناسان دست به اقدام ميزنند، و بسياري موارد و فوايد ديگر...
* درباره فضاي مجازي نفرموديد.
فضاي مجازي، نامش با خودش آمده است. مجازي است و حبابي. اولاً اينکه مانند مرکب رنگي که خوشنويس مبتدي را فريب ميدهد و به جايي نميرسد و استادان خوشنويس هميشه مبتديان را از نوشتن با مرکب رنگي برحذر ميدارند، فضاي مجازي براي شاعر مبتدي همين طور است فريبنده است و نميآموزد. دوم اين که فضاي مجازي عاقبت مشخصي ندارد. مشخص نيست که تا لحظاتي ديگر باقي است يا فاني و نميتوان به آن تکيه کرد. شاعر جوان بايد عليالدوام در حال مطالعه آثار برتر و بهتر باشد. تمرين شاعر جوان خواندن است و خواندن در هر زمينه ادبي که ذوق دارد و بايد در انجمن ادبي حقيقي هم که شعر شاعران محک ميخورد حضور پيدا کند تا به نتيجه هنري دست يابد.
ضمناً از ياد نبريم که انجمنهاي ادبي فقط ميز و صندلي نيست. انجمن ادبي به محيط سالم، سيستم صوتي و تصويري، سالن مناسب، پروگرام و مجري مسلط، حمايت مادي و معنوي در چاپ و نشر آثار، تأمين هدايا و جوايز براي تشويق شاعران جوان، نياز دارد که گمان ندارم در برگزاري انجمنهاي ادبي در کرمانشاه جز ديوار و ميز و صندلي کذايي از مسائل مربوط و لازم خبري باشد.
* چرا در اين سال هاي اخير شاهد ظهور شاعران بزرگ و محبوبي مانند استاد يداله بهزاد و استاد علي اشرف نوبتي( پرتو کرمانشاهي) نبودهايم؟
ادبيات و هنر شبيهسازي نيست. در اين حوزه هر شخصيتي مستقل است، خودش است، در ادبيات و هنر اگر استعدادي توانست حتي همانند حافظ هم بشود، موجود تکراري خواهد بود، گرچه ميدانم قصد شما مشابهت نيست بلکه منظورتان پايه ادبي و جايگاه هنري است و رسيدن به آن محدودهها بسيار مشکل است. بهزاد و پرتو به آساني و زور و تبليغ بهزاد و پرتو نشدند، امّا امروز تا آنجا که آثارشان را به دستم رساندهاند و فرصت تورق و مطالعه پيدا کردهام، در حوزه ادبيات فارسي شاعراني چون آقايان دکتر سعيد ميرزايي، بيژن ارژن، شيرزادي، عباس درويشي، جعفر درويشيان، ناصر گلستانفر، احمدي محجوب، سابير هاکا، اشرف قبادي، اصغر عظيميمهر، پرويني، جسري، اکرادي و در حوزه ادبيات کُردي آقايان کمال اميني، سعيد عبادتيان، دکتر سهامي، دکتر موزوني، دکتر آهنگرنژاد، دکتر علي الفتي، هادي سپنجي، سيدقاسم ارژنگ، علي جلالوندي، محسن رشيدي، فيصل هدايتي، داود غفاري، مؤمن يزدانبخش، دکتر خاني و ناهيد محمدي درخشش دارند و اگر فضا و مجال باشد، نسلي موفق در حوزه شعر و ادبيات خواهيم داشت. هر چند متأسفانه در نسل سوم يعني بعد از قشري که نام بردم با اشعار قابل اشارهاي مواجه نيستيم و بايد به دنبال علت آن کندوکاو داشت يا شايد هست و من به اشعار آنها دسترسي نداشتهام.
* با وجود آنکه مطبوعات در تاريخ کرمانشاه سابقه درخشاني داشته است اما متأسفانه امروزه با مشکلات و مسائل گوناگوني دست به گريبانند و ماحصل فعاليتشان آنچنان که بايد قابل دفاع نيست. تحليلتان را در مورد شرايط و وضعيت کنوني مطبوعات و رسانه هاي استان بفرماييد.
بعضي از امور را بايد با نگاه به پيشينه آن مورد توجه قرار داد. درست است مطبوعات در کرمانشاه سابقهاي روشن دارد. چهرههايي که در کرمانشاه و روزنامههاي آن در طي قريب يکصد سال اخير قلم زدهاند، وقتي نگاه ميکنيم اکثر در سطح کشور شناخته شده بودهاند. آرشيوي که از نشريات کرمانشاه از روزنامه بيستون تا سعادت ايران و کرمانشاه و... در اختيار دارم، گوياي اين واقعيت است.
زماني که مقايسه ميکنيم، از يک انسجام موضوعي و محورهاي سياسي و اجتماعي و اقتصادي مشخص برخوردار است که ديدگاهها و خط سير فکري سردبير و نويسندگان را روشن و آشکار ميسازد. اهل قلم و نويسندگان مطبوعات پيشکسوت با واقعيات ملموس جامعه کرمانشاه در پنجاه، شصت و هشتاد سال پيش سروکار داشتهاند وقتي که مطالب آنها را ميخواني اکثر نکات آنها قابل استناد و پيگيري است، به ندرت در مطبوعات گذشته کرمانشاه فرد مطرح ميشود يا مخاطب (فرد) است. هر چه است (فرياد) است. براي آگاهي جمع براي رفاه جمع، مطبوعات بسيار مقدس بودند، زيرا نسيم مشروطيت را در جامعه ميپراکندند. جز در دهه سي و اوايل دهه چهل يعني از 1322 تا 1332 که تعداد نشريات در کرمانشاه روبه افزوني گذاشت، مطبوعات اين شهر و شهرستانهاي تابعه از حد معقول بيشتر نشد. هميشه هم اين سخن مشهور ويلتر رايد روزنامهنگار نامدار معاصر سرمشق اکثر آنها بود که؛ (روزنامهنگار شريف کسي است که به مصالح مملکتش فکر کند) ـ زيرا اگر يک جراح اشتباه کند، جان يک انسان تلف ميشود ولي اگر يک روزنامهنگار مرتکب خطا در پخش خبري شود، ممکن است مردم يک شهر و حتي يک کشور دچار مصيبت شوند، و گاه ميليونها انسان زندگي سالم و آرام خود را از دست بدهند. درست است که امروز مردم کرمانشاه به سبب گرفتاريها و افسردگيها و ويرانيها و جنگ و سيل و زلزله و گراني و تورم حتي به مطالعه روزنامههاي پيشرو علاقهاي ندارند و تيراژ بعضي از آنها گاه به صد و دويست نسخه رسيده است، امّا مطبوعات نماد فکر و انديشه يک جامعه است. زماني که داراي انسجام موضوعي و محورهاي روشن سياسي و اجتماعي و اقتصادي نباشد و خط سير فکري سردبير و نويسندگان آن روشن و آشکار نباشد، فقط ظاهرسازي خواهد بود. تنها با کميت تعداد نشريات در يک استان که هيچ گاه افزوني آن هم معقول نيست. نتيجهاي عايد نميشود، زيرا نشريه بايد فلسفه وجودي مشخص و مبرهن داشته باشد و در غير اين صورت فقط مجوز دريافت کاغذ و سوبسيد و لابيسازي است، متأسفانه در کرمانشاه در نگاه فرهنگي به مطبوعات، نگاهي جدي وجود ندارد. درست است که هيچ کالايي به سرعت نشريه باطل نميشود و به قول همشهريها صبح درميآيد و عصر شيشه پاککن ميشود، امّا همين اندازه اگر جايگاه خود را پيدا کند، ميتواند منشأ تحولات عظيم باشد و به واقع مطبوعات ميتواند کرمانشاه را از اين ويراني نجات دهد. با ابداع، با ابتکار، با واقعگرايي، با عبور از بينش سطحي و کاسبکارانه، با ايجاد مخاطبان همدل و فرهيخته، با مطالعه و دقت، با عمق در نوشتهها و عبور از کالبدشکافيهاي پوسيده بينتيجه، با شرم از رجزخواني و دنداننمايي و باجخواهي که دوره آن گذشته، و... .
* امروز، موسيقي در کرمانشاه حرفي براي گفتن و تواني براي ابراز وجود دارد؟
کرمانشاه هميشه مهد موسيقي، اين هنر آسماني بوده است. بهترين سند اصيل و ثابت و بيخدشه ديوارههاي طاق، طاق بستان است. هميشه در حوزه موسيقي سخن براي گفتن داشته است، بويژه که کرمانشاه زادگاه تنبور که به روايتي مادر اکثر سازهاي ايراني چون تار و سه تار و... است از لحاظ لحن و نغمه و آواز و آهنگ هم به روايت شفاهي بسياري از سالمندان از کهن شنيده در کرمانشاه معتقدند که نکيسا و باربد در اين سرزمين بوده و باليده و لحنهاي بهشتي بر جاي گذاشتهاند. موسيقي امروز کرمانشاه به سبب عدم وجود پژوهشکده هنر سرگردان است، بدون طبقهبندي است. مراتب آن مفقود است. کرمانشاه موسيقي جهاني دارد، موسيقي کشوري دارد، موسيقي محلي دارد، موسيقي آئيني دارد، موسيقي شهري و حتي محلهاي دارد و... و در اين هنر بارها در سطح کشور و ساير کشورها با گروههاي پرورش يافته اين چند دهه درخشيده است. امّا موسيقي در کرمانشاه خودش خودش را نگاه داشته است.
* کرمانشاه را ازحيث دارا بودن اماکن فرهنگي مانند فرهنگسراها، سينما و... نسبت به گذشته خودش با استان هاي ديگر، استان برخورداري مي دانيد يا خير؟
سينما در کرمانشاه به زندگي يکصد ساله خود نزديک ميشود با اوّلين بناي سالن تئاتر و سخنراني که "سينماتوگراف فروهر" را شامل شد، و توسط مصورالدوله در خيابان شاهبختي سابق (معلم کنوني) بنياد نهاده شد تا امروز كه در جلد اوّل دانشنامه کرمانشاه سرگذشت سينماهاي کرمانشاه را تا اوايل انقلاب آوردهام، در سالهاي بعد از 1340 کرمانشاه با جمعيت 250 تا 300 هزار نفري داراي سينماهاي (ديانا، متروپل، رکس، ايران، شهر فرنگ، آتلانتيک، شهرتماشا، کريستال، مولن روژ، و چند سالن سخنراني مانند سالن شير و خورشيد، تالار فرهنگ و...) بود، در دوران جنگ تمامي سينماها به تعطيلي کشيده شد. در سال 1365 سينما آتلانتيک با تغيير نام به (پيروزي) شروع به کار کرد و پس از آتشبس و پايان جنگ که سينما بهمن از سوي دولت و سينما فرهنگ از سوي بخش خصوصي ساخته شد، پيروزي و استقلال و صحرا فعال شدند، به اين ترتيب شهر ما با جمعيت يک ميليون نفري صاحب پنج سينما و 4030 (چهار هزار و سي) صندلي شد. باز هم عقبنشيني کرديم. صحرا بسته و متروکه شد و سينما استقلال هم منفعل و مخروبه شد. در سال 1387 از سه سينماي باقيمانده، بجز سينما فرهنگ که مربوط به بخش خصوصي بود، آن دو سينماي ديگر هم تعطيل و ورشکسته شدند. بناچار بازسازي سينماي آزادي شروع و در سال 1391 بازگشايي شد. سينماي بيستون را هم در سال 1397 جزء جوانب هتل پارسيان با 160 صندلي تأسيس کردند و کرمانشاه حالا با يک ميليون جمعيت شهري سه سينما يا دو سينما و نيم دارد و ميدانيد که اين تعداد به ميزان جمعيت شهر در مقياس 1/1 صدم ميباشد در حالي که مقياس استاندارد جهاني در کشورهاي آباد به ازاء هر يک ميليون نفر جمعيت شصت سينما (60) ميباشد، و در شهرستانها هم که خبري نيست.
درباره فرهنگسراها که پنج فرهنگسرا در شهر بزرگ و به اصطلاح کلانشهر کرمانشاه که هر چند گاه هم اين عنوان را از اين شهر ميگيرند، يعني هر دويست هزار نفر يک فرهنگسرا که اخيراً به پنج فرهنگسرا اضافه شد. قبلاً چهار فرهنگسرا بود يعني هر دويست و پنجاه هزار نفر در حالي که در شهر فرهنگي و هنري و با قدمت و پيشينه مانند کرمانشاه در تعريف هويت شهري هر محله بايد فرهنگسراي مستقل خود را داشته باشد. فرهنگسرا، بيمارستان نيست که در صورت اضطرار به آن مراجعه شود يا ضرورت زمان جنگ و زلزله حوادث طبيعي و غيره باشد، فرهنگسرا محل رجوع عليالدوام جامعه بويژه جامعه جوان است، حداقل اگر به استانداردهاي جهاني توجه نداريم، به استانداردهاي کشوري نگاه کنيم. به تهران، به اصفهان، شيراز و... تازه آن هم به صورت فعال و نيمه فعال و متوقف تقسيم شده است. در اين مدتي که معاونت فرهنگي و هنري شهرداري و کميسيون فرهنگي شوراي شهر تکاني خورده و به تلاش پرداختهاند، فعاليتي ايجاد شده وگرنه قبلاً که اين هم نبود، ديگر اين که فرهنگسراها بايد حيات خلوت و فضاي تنفس و تبادل نظر دانشگاههاي هنر و علوم انساني باشد، جلسات و نشستهاي هنري، ادبي، فرهنگي، علمي داشته باشد خود جوانان گردانندگان و پاتوقنشين فرهنگسراها باشند. کلاسهاي آموزش بخشي از فعاليت فرهنگسراهاست البته موضوعاتي موکول به فرهنگسراهاي محله است که در کرمانشاه چون محلات فاقد فرهنگسرا هستند، در اين فرهنگسراها برگزار ميشود. فرهنگسرايي که نتواند دانشجويان و جوانان جويا را جذب کند و به جاي به هدر رفتن و به انحراف اجتماعي و اعتياد و... کشيده شدن آنها را گردانندگان حرکات فرهنگي و هنري و اجتماعي بار نياورد، سراي سالمنداني بيش نخواهد بود. براي نجات جامعه اوّل آموزش و پرورش و تأمين امکانات پيشرفته براي آن و سپس فرهنگسراها براي اوقات فراغت جامعه جوان که آيندهسازان ما در امان باشند. در غير اين صورت نتيجه مثبتي عايد نخواهد شد. توجه کنيد که ما در شهر کرمانشاه 260 دويست و شصت مسجد داريم و بايد داشته باشيم امّا اگر در کنار اين مساجد نوبنياد به ازاء هر پنج مسجد يک فرهنگسراي محله هم ميساختيم. ما حالا قريب شصت فرهنگسرا داشتيم و خانوادهها دغدغه ايام فراغت فرزندان خود را در تهاجم همهجانبه مفاسد اجتماعي نداشتند.
* کرمانشاهياني که خارج از استان گردهم ميآيند و در يک ساز و کار قانوني گاه برنامه هايي رسمي براي شهر و همشهريانشان برگزار مي کنند، چه اثراني بر معرفي ظرفيتها واعتلاي همهجانبه استان کرمانشاه دارند؟ در اين زمينه حرف و حديث هاي فراواني وجود دارد!
البته اين مجامع تنها مربوط به کرمانشاه نيست. اکثر شهرها و حتي شهرستانهاي ايران در تهران اين مجامع را دارند و از حمايت وزارت کشور، شهرداري مرکز، شوراي شهر مربوطه، خيرين و تجار همشهري و نيز در مرکز استان هم استانداريها و شهرداريها و به همان نسبت شخصيتهاي اقتصادي ياريگر مادي و معنوي اين مجامع هستند و افراد موجّه و معاريف و صاحب حسن نيت فراوان در پيشروان آنها ديده ميشوند. کرمانشاهيهاي اهل بازار و مسجد و هيئت و... سالهاست که در تهران جلسات خود را دارند که شادروانان سيدجليل سيدزاده و دکتر سعدوندي، دکتر جعفري و... و از ارکان آن بودند. کرمانشاهيهاي عرفي و اداري و اقتصادي هم در راستاي نيات خود و اهداف دفترِ خانه استانها در وزارت کشور که آن زمان بود، فعال شدند و اهل قلم و فرهنگ و پزشکي و... را نيز به مقتضاي نياز و خواسته فراخواندند. جمعيت خوب و کارآمد و دلسوزي فراهم آمد و قدمهاي فرهنگي در راستاي گراميداشت هنرمندان و اهل قلم و پيشکسوتان کرمانشاهي برداشتند و اعضاي هيئت امنا اکثراً از متقدمين و محترمين کرمانشاهي مقيم تهران بودند. به عنوان مؤسسه ثبت شرکتها شد و با ساختاري به گروه اجرايي سپرده شد. از آنجايي که هيچ گاه در کارهاي گروهي توفيقي نداشتهايم، حکايتها درست شد و ماجرايي از نابساماني اين جمعيت پديد آمد که مفصل آن را در کتاب تاريخ اجتماعي کرمانشاهان از دوره صفويه تا عصر حاضر با مستندات ارائه کردهام و در اينجا شرح کشاف ميشود. بنابراين در يک جمله جمعيتي که خود بيسروسامان باشد و حتي يک گزارش کار مختصر و مستند و متقن پس از سالها براي جواب سوال امروز شما نداشته باشند و اجتماع آنها اکثر قريب به اتفاق مناسبتي باشد تا محاسبهاي، نميتوان به آن در حوزه ظرفيت و ارتقاء همه جانبه چشم اميد داشت، زيرا با نگاهي به عملکردها جز در موارد استثناء که از نيات پيشروان خدوم نشأت ميگرفته است اکثر قريب به اتفاق براي ايجاد جايگاه فردي و دستيابيهاي روزمره بوده است و واژه کرمانشاه در اينجا هم مظلوم واقع شده است و ملغمهاي بيش براي تفنن و برخورداري بعضي افراد نبوده و نيست.
* برنامههاي صداوسيماي کرمانشاه را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
صداوسيماي کرمانشاه در بُعد کادر اجرايي اخبار و گزارش و برنامه، افراد توانا و پرانرژي و جواني در اختيار دارد. پتانسيل بسيار بالايي براي تهيه برنامه از جميع جهات دارد، امّا برخلاف رنگين کمان فرهنگي کرمانشاه، صداوسيمايي تکرنگ و يک سويه است.
* آيا معتقد هستيد صدا و سيماي کرمانشاه نتوانسته است بدون تبعيض به نياز و سليقه همه ساکنان استان پاسخ دهد؟
در صدا و سيماي مرکز کرمانشاه، به طور کلي شمال غرب کرمانشاهان يعني فرمانداريهاي پاوه، جوانرود، ثلاث، روانسر جز در اخبار حوادث و گزارشهاي متداول در آن ديده نميشود يا اخيراً برنامه ادبي هفتگي از صدا براي اهالي آن سو تدارک ديده ميشود. تا به حال حتي يک نمازجمعه کامل از نمازهاي جمعه پاوه و ساير فرمانداريهاي مناطق سنينشين از اين صداوسيما پخش نشده است. در حالي که يکي از قويترين و پرجمعيتترين نمازهاي جمعه در آن منطقه برگزار ميشود و ائمه جمعه و جماعات آنجا از چهرههاي آشکار به علم و عمل در جهان اسلام هستند بويژه ماموستا ملاقادر قادري که مشاراليه بينالاقران هستند، اين علماء منتخب و منصوب از سوي نظام هستند اقتدا به آنها نشانه اعتماد به جمهوري اسلامي است چرا بايد پنهان داشته شوند يا در نمازجمعه اهل سنت کرمانشاه به امامت ماموستا ملا محمد محمدي عالم وارع و متقي، در گزارش چندثانيهاي که براي اخبار استان تهيه ميشود به صورتي زاويه دوربين صداوسيما را تنظيم ميکنند که گويي چند ده نفر بيشتر حضور ندارند. در حالي که بدون هيچ تبليغات و پيگيري اگر جمعيت و هيمنه نمازجمعه برادران اهل سنت کرمانشاه از برادران اهل تشيع بيشتر نباشد، کمتر نيست. چه تفاوتي دارد برگزاري نمازجمعه شيعه باشد يا سني؟ اعتنا و اقتدا به نظام است. اين حرکات بسيار کودکانه است. جامعه اهل سنت کرمانشاهان با علما و دانشمندان، شاعران و هنرمندان متقدم و آثار ارجمند داراي پيشينه، بانيان اصلي بخش کُردي صداوسيماي کرمانشاه پيش و پس از انقلاب بودهاند. چرا بايد يکباره حذف شده و در پرده فراموشي قرار بگيرند؟ با اين همه بزرگان و معاريف اهل سنت که کرمانشاه در حوزههاي متفاوت دارد، تا حالا در طي اين چهار دهه يک مستند يا مصاحبه به ياد ماندني و قابل آرشيو نداشتهايم. چون پژوهشهاي درست و ژرف در گردش کار برنامههاي صدا و سيما وجود ندارد. با اين که تمام منابع و مطالب براي آنها مهياست، امّا تحقيق تهيه برنامه يک دانش و يک فن است که صداوسيما کرمانشاه از اين دانش و فن خالي است، جز مواردي معدود که به سيماي سراسري راه پيدا ميکند.
* همه اين عوامل موجب شده مردم استان کرمانشاه جز بخش خبر، دلبستگي چنداني به صدا و سيماي مرکز استان نداشته باشند.
اگر صداوسيماي کرمانشاه، حتي همانند صداوسيماي کردستان (سنندج) يا ايلام يا همدان عمل کنند کرمانشاهيان فرستندههاي هيچ مرکزي را از گيرندههاي خود نخواهند ديد، امّا مجبورند که حديث خود را از زبان ديگري بشنوند. چرا بايد در ايام روزه خاوندگاري آن مراسمي که از اقصي نقاط جهان بيننده و مجذوب دارد، صداوسيماي شهر سليماني عراق بيايد و براي پيروان و مردم جهان در توتشامي گزارش تهيه کند يا بي بي سي با استفاده از آرشيو، خبر آن را فراهم کند و صدا و سيماي کرمانشاه که در حوزه سياسي و جغرافيايي و اجرايي اوست، به سکوت بگذراند، مگر مردم يارسان ايراني نيستند؟ مگر در انقلاب سهم بسزا نداشتند؟ مگر در هشت سال جنگ ستون جنگهاي نامنظم را بر دوش نکشيدند؟ دهها شهيد ندادند؟ در تمام انتخابات شرکت نکردند؟ چرا بايد حتي از يک اعلام مراسم يا تبريک عيد يا طرح آنان در گزارش بدين صورت خودسانسوري کرد و پا بر آنها نهاد، يا چرا در رديف حوزههاي توليدي و توريستي، مناطق يارساننشين که فعالترين و دقيقترين و پرجاذبهترين مناطق در استان کرمانشاه هستند به هيچ وجه نامي از آنها برده نشود، در گزارشهاي خبري فصل گلابگيري در (گرهبان) مجتمع آئيني پيروان اهل حق آتشبگي که ساليانه هزاران زائر از ساير استانهاي ايران و کشورهاي عراق و ترکيه و آذربايجان و قفقاز و ارمنستان و... دارد و يکي از ارکان توسعه در استان ميباشد. با حذف نام اصلي با عنوان (گلابگيري در هرسين) آغاز شد، گزارش ميشود و... اين سياهنمايي و لاپوشاني شامل همشهريهاي کليمي و مسيحي کرمانشاه هم هست. تا به حال شنيده باشيد که صداوسيما در يک جمله يکي از اعياد متعدد و مختلف اين قشر همراه و همدل و محترم را تبريک گفته باشد، در طول تاريخ اين اقليتهاي بزرگوار همميهنمان همريشه ما بودهاند، آيا زماني که در واقعه سيل و زلزله نمايندگان آنها پس از جمعآوري اعانه و ياريهاي نقدي از همکيشان خود براي کمک به سيلزدگان و زلزلهزدگان در دفتر نماينده ولي فقيه حضور پيدا ميکنند، آنان که سياست بياعتنايي و حذف رسانهاي و... آنها را پيشه کردهاند چه جوابي براي آينده تاريخ دارند، سني، اهل حق، کليمي، مسيحي در کرمانشاه جغرافياي حضور هزاره دارند. انکار آنها از تريبون صداوسيما خارج منطقي و خلاف عقلي است. امروزه زمان اين حرف و سانسورها به پايان رسيده است.
* شما در اولين سفر حسن روحاني به کرمانشاه به وضعيت اقليتها اشاره کرديد. وضعيت اقليتهاي مذهبي در استان به چه شکلي است؟ جايگاه اقليتها در استان قابل قبول و مناسب است؟
متأسفانه اوّل اشتباه بودن سياستگذاريهاي مورد بحث ثابت ميشود. بعد ما به خود ميآييم و در جهت درست گام برميداريم. از آنچه درباره اقليتها در سفر رئيسجمهور گفتم به همان صورت باقي است و جز گفتاردرماني اقدامي عملي انجام نشده است. در طي اين پاسخ بايد بگويم که (اقليت) در سرزمين ما معنا پيدا کرده است گرچه در شرق و غرب عالم اقليت وجود دارد. امّا اين که بتوانيم تعريفي روشن از معني اقليت ارائه کنيم، به سبب مبهم بودن آن غيرممکن مينمايد و به همين علت در هيچ يک از معاهدات بينالمللي به اين عنوان يعني (اقليت) اشاره نشده است.
* به هيچ نوع اقليتي اشاره نشده است؟
بله به هيچ نوع اقليتي اعم از اقليت ملي، قومي، نژادي و مذهبي اشاره نشده است، هر چند در گستردگي جغرافياي جهاني درباره اين واژه تحقيق و پژوهش وجود دارد، امّا تعريفي از آن که مورد قبول و تأييد باشد، اعلام و ارائه نشده است، امّا به هر حال از نظر اجتماعي و همگاني وضعيت گروه اقليت نياز به توضيح ندارد و مشخص است که به گروهي از انسانها اطلاق ميشود که از لحاظ دين يا مذهب يا نژاد يا زبان يا رنگ و ... نسبت به ساير ساکنان يک منطقه از لحاظ کميت و جمعيت تعداد کمتري را به خود اختصاص دادهاند و براي اثبات حقوق همهجانبه خود در کنار سايرين بايد تلاش همهجانبه و پيگير داشته باشند. متأسفانه ما در کرمانشاه که به قول راولينسن هندوستان ايران معروف است و يکي از شاخههاي رنگين کمان ملي و مذهبي ايران است دچار اقليت متقاطع هستيم بدين معني که اقليت کرمانشاه هم از لحاظ مذهبي و از لحاظ قومي از مسئولين مسلط و مدير استان و نماينده اکثريت متمايز است. اقليت کرمانشاه هم سني است هم کُرد است يا هم اهل حق است هم کُرد است آنکه شيعي است و کُرد است او اقليت غيرمتقاطع است و از جنبه مذهبي جزو اکثريت محسوب ميشود و از اين بُعد يعني مذهب نه تنها کوتاهي نسبت به او به هيچ وجه وجود ندارد بلکه تمامي قصورات دوره پيش از انقلاب نيز به طور تمام و کمال تأمين و تقويت شده است. پيش از پيروزي انقلاب اکثر قريب به اتفاق روستاهاي شيعهنشين کرمانشاه جز به ندرت فاقد مسجد و روحاني بود و امروز اکثر قريب به اتفاق داراي مسجد و امکانات عبادي هستند، روحاني دارند، در شهر کرمانشاه ما چهار هيئت عزاداري معروف و شناخته شده داشتيم و امروز قريب يکهزار هيئت عزاداري بزرگ و کوچک داريم و در کنار چهل و چهار مسجد قبل از انقلاب به همين ميزان مسجد وجود دارد يعني قريب يکهزار مسجد که 260 مسجد در شهر کرمانشاه براي اکثريت در استان و... اکثر قريب به اتفاق اماکن عبادي اقليتها در شهر کرمانشاه، اعم از اقليت ديني و مذهبي پيش از انقلاب به ياري جامع اکثريت ايجاد شده است، يعني اگر تمايل و همکاري و معامله و ايثار و همدلي و همراهي همهجانبه و سعه صدر و اتحاد و شفقت نميبود اين ابنيه به سرانجام نميرسيد تاريخ کرمانشاه، تا آنجا که به ياد دارد بحثي به عنوان اکثريت و اقليت نداشته است تا چند دهه اخير، ما در کرمانشاه اقليت ديني مسيحي از کاتوليک، پروتستان و پنطيکاستي و کليمي واهل حق و اقليت مذهبي شافعي و شيخيه و طرائق صوفيه قادريه، نقشبنديه، نعمتاللهيه، خاکساريه، و مردم کُرد و فارس و ارمني و آشوري و... داشتهايم که به سبب مضيقهها امروز اکثري در کرمانشاه باقي نمانده و کوچ کرده از اين شهر رفتهاند، و چه زيبا بود اگر همانند آغاز انقلاب که همه در کنار هم بودند امروز همه در آباداني و توسعه شهري کرمانشاه سهيم ميبودند همانطور که پيش از انقلاب بودند، شهر کرمانشاه از لحاظ ساختار فرهنگي و مدني بسيار به هموطنان اقليت وامدار است که بحث گستردهاي دارد، و ديگر اقليت و اکثريت بودن امري ارثي است، و انسان با تولد در خانوادهاي اقليت اين بار را بر دوش ميکشد در حالي که شايد عقيده متفاوتي از خانواده داشته باشد زيرا به تأييد منابع و صاحبنظران مذهب يا دين نوعي باور و دايرهاي از ديدگاههاي نظري درباره انسان، جهان مشهود و ماوراي آن و نيز منشهاي اخلاقي و احکام عملي که فرد ديندار با باور و ايمان به آن تعاليم که توسط پيامبر آمده و به تلاش دينمردان در اختيار قرار گرفته است به نيکبختي و خرسندي جاويدان ميرسد. در حالي که عقيده مجموعه ديدگاهها، نظرات، آراء باورها و برداشت هر فرد از هستي، جامعه، تاريخ، انسان، دين، فرهنگ و... است. هر عقيده از نظر صاحب آن صحيح، صادق، مفيد و ارجح است و از نظر ديگران ممکن است باطل، کاذب، مضر و مرجوح باشد.
در ماده (دو2) اعلاميه حقوق بشر مصوب 1948 مجمع عمومي سازمان ملل متحد به طور مجزا به مذهب و عقيده اشاره شده است. هر چند هر نوع نابرابري و تبعيض براساس مصوب سال 1981 مجمع عمومي سازمان ملل متحد و اعلاميه مربوط به گروههاي ملي، نژادي، مذهبي و زباني مصوب 1992 مجمع عمومي سازمان ملل متحد به عدم تبعيض پيروان مذاهب و اديان و نيز يکسان دانستن مذاهب و اديان به طور مطلق اشاره شده است امّا ما در کرمانشاه و در سطح کشور با اقليت ديني رسمي و غير رسمي مواجه هستيم که رسمي به پيروان اديان ابراهيمي چون کليمي و مسيحي و نيز اديان باستاني ايران چون هموطنان زردشتي اطلاق و اقليت غير رسمي اهل حقها هستند که ما از هر سه اقليت هموطن در کرمانشاه داريم، يعني کليمي، مسيحي و اهل حق.
* اشاره وسيع شما در سفر رئيسجمهور ابتدا به وضعيت هموطنان اهل سنت بود و تنگنا و مضيقه آنها در شهر و استان کرمانشاه اين بخش را امروز چگونه ارزيابي ميکنيد؟
در آنجا صراحتاً به اطلاع رساندم که اقليتهاي قومي و اعتقادي فرصت و جايگاه رسمي در بازسازي ساختار فکري و فرهنگي و اجتماعي حال و آينده شهر کرمانشاه ندارند و از لحاظ فرهنگي، اجتماعي و اعتقادي کرمانشاه برخلاف ازمنه پيشين از ساختاري فرهنگي و اجتماعي تکبُعدي و يک باندي برخوردار است و اکثر شهرستانها در عقبنشيني کامل فرهنگي در سنگر زادبوم خود محدود و محصورند، براي مثال در حوزه اعتقادي اجتماعي در شهر يک ميليوني کرمانشاه، اگر مدعي نشويم که يک چهارم، يک سوم و يک دوم اما حداقل يک پنجم جمعيت کرمانشاه پيروان سنت و جماعت هستند يارشاطر و در تمام تحرکات سياسي، اجتماعي و فرهنگي در کنار ساير پيروان مذاهب و بالاخص برادران شيعي خود بودهاند. در پيروزي انقلاب، هشت سال جنگ، شرکت بيدريغ در تمام انتخابات... اما با تمام اين پيوندها نه تنها از شهر کرمانشاه حق کانديد شدن و رفتن به پارلمان ندارند؟! و حتي براي خود حقي قائل نيستند بلکه در عضويت شوراي شهر که بايد حداقل 3 نماينده داشته باشند. از سي نماينده، يک نفر عليالبدل دارند که (تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل) مساجد پيروان اهل سنت در کرمانشاه که تماماً با کمکهاي مردمي بنا شده است نمازخانههايي بيش نيستند، زيرا عدم جواز تأسيس مدرسه علميه براي طالبان علوم ديني از پيروان اين نحله، آنها را خلع تحصيل و تعليم اعتقادي کرده و حال که با دلار درمانيهاي دولت سعودي خانههاي پيروان بيخبر از انديشه امام محمد بن ادريس شافعي پرچمدار اسلام اعتدالي و بنيانگذار نزديکترين مکتب فقهي به مکتب فقهي اماميه اثني عشريه، در شهر و روستاهاي مناطق سنينشين به پيله تبليغ وهابيت تبديل شده است، سياستگذاران بيدار شده و برآشفته از خواب يکسونگري، درصدد منت اين مجوز برآمدهاند و اين بندگان خدا نيز منتپذير در حالي که اسلام باب علم را حتي بر کافر هم نبسته است. در پستهاي کليدي و غيرکليدي در مرکز استان تا چشم کار ميکند موردي شاخص از پيروان اين نحله مشاهده نميشود، و اگر حوصله و فرصت داشته باشم ريشه و نتيجه اين سياستگذاري اشتباه را در ادامه بازگو ميکنم.
* امکان دارد ريشه و نتيجه اين سياستگذاري را اگر همين الان حوصله و فرصت داريد، بفرماييد؟
سخن به درازا خواهد کشيد؛ امّا چون درپي گفتوگويي مفصل درباره اوضاع همهجانبه کرمانشاه هستيد و زحمت ميکشيد، من هم اين را بر خودم هموار ميکنم و توضيح ميدهم. ببينيد. آنچه که منابع به ما ميگويد: جمعيت کرمانشاه براساس آمار سال 1389ـ يک ميليون و هشتصد و هفتاد و نه هزار و سيصد و هشتاد و پنج (1/879/385) نفر است. از اين تعداد 56/32 درصد پيرو مذهب تشيع، 28/35 درصد جمعيت اهل تسنن و 15/22 درصد آن را اهل حق تشکيل ميدهد که بيشترين تراکم جمعيت شيعه، اهل تسنن، و اهل حق به ترتيب در شهرستانهاي هرسين، پاوه، دالاهو است ـ اين جمعيت هيچ گونه رقابت يا حسادت يا کوچکترين اختلافي در هيچ موضوعي با هم نداشته و ندارند. در طي ساليان برادروار در کنار هم زندگي کردهاند، آنچه موجب تفرقه و تمايز اين جمعيت متحد شده است، سياستگذاريهاي غلط است وقتي مراکز عبادي مذهب حاکم صد در صد افزايش مييابد و در حالي که دانشآموزان در کانکس درس ميخوانند، در کنار آنها مساجد روستايي يکي پس از ديگري احداث ميشود و مراکز عبادي اقليتهاي ديني با تمام رشد جمعيت به حداقل ميرسد، از همين محدوديت و مضيقهها دشمن خبر شده که پنجره نفوذ پيدا کرده است و تبليغ وهابيت وارد ميدان مي شود. تا پيش از بمباران حلبچه هيچ نشاني از تبليغ وهابيت در استان کرمانشاه وجود نداشت، اوضاع جنگي و خصوصيات آن و نيز مراودات گروههاي اسلامي عراق در استانهاي غربي کشور که آنها را در مقابل حزب بعث و عملکرد آمريکا در منطقه مواجه کرد در ارتباطات آنها هستههايي مرکزي در همکاري و همراهي به وجود آورد که سياستگذاران آن از پايان ماجرا که اتمام جنگ و آغاز تبليغ عقايد بود، غافل بودند، اين حلقهها به همان ترتيبي که در سوريه وارد عمل شدند در استانهاي غربي ايران نيز دست به کار شدند و با اطلاع تمام از زمينه مضيقههاي ايجاد شده براي اقليت اهل سنت، در تمام روستاها و قصبهها و شهرها به بهانه کلاس قرآن و... مرد و زن و پير و جوان را مورد تبليغ قرار دادند. در حالي که وظيفه اهل علم و اهل دين ابلاغ است نه تبليغ و نه تبليغات، آن هم بدين صورت سازماندهي شده، که تبليغ از هر سو امري محکوم است، زيرا ما به موازات آنچه براي دين جامعه انجام ميدهيم بايد به فکر دنياي آنها نيز باشيم، و ديگر فاصله فکري عقايد و احکام وهابي بنيادگرا با مذهب اعتدالي شافعي که نزديکترين مکتب فقهي به شيعه اثني عشري است و تمايزات همهجانبه اين دو مذهب نزد تبليغشدگان پنهان و نامشخص بود و هر دو مذهب را اهل سنت ميدانستند. مذهب اعتدالي شافعي با نمايندگاني در کنار نظام جمهوري اسلامي از کارِ آگاهيبخشي و تعليم و نگهداري احکام بويژه در شهر کرمانشاه و چند شهرستان سنينشين باقي ماند و در اين شهرها بيشتر به سازماندهي تبليغي تشيع به شيوه صفوي و تودهاي و ترتيب حيدري و نعمتي تلاش گرديد که چندين سال پس از پايان جنگ با تحرکات بنيادگرايي در منطقه به تقريب از سال 86-1385 با اقدامات تروريستي در کردستان از سوي آنهايي که بذر افشانده و درپي درو بودند، و به وهابيون پيوسته بودند مواجه شد. در سال 1388 به شهادت شخصيتهاي علمي و در 1390 به درگيري مسلحانه در سنندج انجاميد، همراهي آغازين تبديل به بروز عقايدي شد که هيچ سنخيتي با تاريخ و جغرافيا و... کرمانشاهان و کردستان نداشت و امروز گرچه در نهايت امنيت بسر ميبريم که با طرح بنيادي (بوميسازي امنيت) که از سوي شهيد بروجردي ارائه شد، اهالي آگاه و دوستدار امنيت و آسايش، در کنار يکديگر به ادامه حيات روزمره اشتغال دارند، امّا گستره تبليغات هر دو سويي بصورتي پي ريزي شده است که اگر چنانچه با طرحي فرهنگي و فکري به خنثيسازي آنها اقدام نشود، بيگمان يکي از معضلات بسيار پيچيده و خطرناک را در آينده رقم خواهد زد، نميخواهم وارد جزئيات شوم و از جواناني که تحت تأثير اين فشار دوسويه يعني سياستگذاري بيمطالعه از يک سو و نفوذ و بذرافشاني دشمن از سوي ديگر، به گروههاي خشونت انتحاري در فرامرزها (عراق، سوريه و...) به آنها پيوستند و فدا شدند و نيز جزئيات ديگر سخن بگويم، کشف و انهدام خانههاي تيمي تروريستي وهابي در حومه کرمانشاه، درگيريهاي مسلحانه آنها با مأمورين، داعش و القاعده و زيرمجموعههاي آنها که هرگز نميتوانستند جايي در کرمانشاه داشته باشند، در کنار دردهايي که در اين گفتوگوها از آن سخن گفتيم، از کرمانشاه بهشت زاگرس بيغولهاي وحشتناک ساخته است، يعني خاکريزي که مدافعان حرم به رقه سوريه بردند، سياستگذاري اشتباه آن را به کرمانشاه آورد.
* اگر اشتباه نکنم گفتيد در يکي از کتابهايتان با جزئيات به اين موضوع پرداخته ايد.
بله، در تاريخ اجتماعي کرمانشاهان به تفصيل آوردهام يعني آنچه در پاسخ شما ميگويم، در واقع اشاراتي مختصر است از مباحث آمده در مجموعه کتاب ياد شده که تحولات فکري و فرهنگي و اجتماعي کرمانشاهان را از دوره صفويه تا امروز دربرميگيرد.
* مدارس ديني و حوزههاي استان را چگونه ارزيابي ميکنيد، مدرسههاي ديني استان در کشور چه جايگاهي دارند؟
در حوزه اهل سنت پس از حمله داعش به مجلس در تهران که آن هم نتيجه سياستگذاري اشتباه در استان کرمانشاه بود، چون گويا تمامي اعضا گروه مهاجم از کرمانشاه بودند ـ به هر حال در پي اصلاح اشتباهات گذشته اجازه تأسيس مجدد مدرسه مختصري به پيروان شافعي دادند، تاکنون بولتن يا مأخذي که گزارشي از مدرسههاي ديني شيعه و سني کرمانشاه ارائه بدهد، ديده نشده است، يا حداقل من نديدهام که بتوان جايگاهي براي آن تعريف کرد جز پايگاه خبري دفتر امام جمعه محترم پاوه که با ابعاد مختلف از ارکان موازنه اعتقادي کرمانشاهان بشمار است. در دوره پهلوي مدرسه علوم ديني آيتا... بروجردي و نيز مدرسه مسجد عمادالدوله و مدرسه مسجد حاج شهباز خان به تصدي آيات عبدالجليل جليلي، شهيد اشرفي اصفهاني، شجاعالدين جليلي و حاج آخوند داير بود و کم و بيش درسهايي هم در بعضي مساجد برگزار ميشد، مدرسه عمادالدوله که در اختيار اوقاف و دولتي محسوب ميشد در دوره انقلاب فعاليت آن متوقف شد امّا آن دو مدرسه ديگر از کانونهاي اصلي انقلاب در کرمانشاه بودند، مدرسه عمادالدوله در سال 1359 با نام مسجد و مدرسه امام صادق فعاليت مجدد خود را از سر گرفت. سپس در 1363 حوزه علميه امام خميني با مجوز حضرت امام تأسيس شد و ساختمانهاي آن به تدريج توسعه يافت و تکميل شد. در 1385 با پذيرش 60 دانشجو کار خود را آغاز کرد. اکنون مدرسه علميه حاج شهبازخان نيز فعال است و مدرسهاي نيز مخصوص دختران و بانوان در کرمانشاه فعاليت دارد. در شهرستانهاي هرسين و کنگاور و اسلامآباد و سنقر و اکثر شهرستانها مدارس علميه براي اناث و ذکور واجدالشرايط برقرار و فعال است.
در مورد اهل سنت در استان کرمانشاه بيست و چهار مدرسه علوم ديني و بالغ بر چهارصد روحاني در مقاطع مختلف علمي و تحصيلي در شهرستانهاي شمال غرب استان، پاوه، روانسر، جوانرود، ثلاث و باباجاني، و نيز در ازگله و قصرشيرين و سرپل ذهاب وجود دارند که بيش از سيصد طلبه در حال تحصيل و قريب يکصد روحاني در سمتهاي امام جماعت و مدرس و ... ميباشند.
مدرسه علوم ديني کرمانشاه به نام مدرسه علوم ديني راغب اصفهاني ميباشد که آنچه در کندوکاوها به من گفته شد قريب 16 نفر طلبه پسر دارد و جايي براي دختران شافعي در اين مدرسه نيست که آن هم ستمي مضاعف بر اناث اين اقليت در کرمانشاه است، جالب اين که نامگذاري مدرسه به نام راغب اصفهاني تأملبرانگيز است.
* چرا راغب اصفهاني؟!
بله اين جاي سؤال دارد. هر چند راغب اصفهاني از علماء بزرگ جهان اسلام ميباشد، امّا آيا در سلسله علماء دينور که پيشينه اعتقادي اهل سنت را در استان کرمانشاهان به دست ميدهد، شخصيتي نيست تا نروند و به اصفهان نرسند؟! اين گونه اعمال است که موجب دلسردي ميشود. بر خود لازم ميدانم اگر پيش آمد درباره غربت و بيتفاوتي و بياعتنايي به سلسله علماء دينور در کرمانشاه که هر کدام از استوانههاي بيافول جهان علم و اسلام بوده و امروز در اين استان هيچ نام و يادي به سبب همان سياستگذاريهاي غلط از آنها نميشود، اشاره داشته باشم، علما، فضلا و دانشمنداني که در موازنه فرهنگي منطقهاي و جغرافيايي کرمانشاه را در حد همدان قرار ميدهد و ما امروز در برابر ابنسينا و عينالقضات و بديعالزمان و باباطاهر که همه محل و مقبر و محضر مشخص دارند. در همدان ما در کرمانشاه از چه کساني ياد و نام ميبريم.
* درباره وضعيت هموطنان کليمي و مسيحي در شهر کرمانشاه چه نظري داريد؟
اين عزيزان هموطن از زمانهاي بسيار دور ساکنان اين سرزمين و همسايه و همنشين و رفيق راه ما بودهاند بويژه هموطنان کليمي که ريشهاي تاريخي در غرب ايران و بويژ همدان و کرمانشاه دارند و هموطنان مسيحي متأخرند امّا تأسيسات خدماتي و بهداشتي چون بيمارستان مسيح و مدارس متعدد در کرمانشاه داشتند که بعد از پيروزي انقلاب و جنگ به کلي اين حضور و فعاليت تخته شد.
هموطنان کليمي شايد از اولين ساکنان بنياد شهر کرمانشاه بودند. دروازه يهوديها يکي از پنج دروازه شهر کرمانشاه بود، جمعيت کليميان کرمانشاه را در دوره مشروطيت حدود سه هزار نفر نوشتهاند تا تأسيس مدرسه آليانس جز در مواردي که شرح آن در اين گفتوگو نميگنجد، رسميت و مرکز فرهنگي قابل اشارهاي نداشتند. در 1904 يعني 1322 قمري که آليانس ايجاد شد، صاحب موقعيت فرهنگي و اجتماعي شدند. در دوره پهلوي اوّل با حفظ محله منتهي به دروازه يهوديها در نقاط مختلف شهر هم مستحدثات بنا کردند و تا 1357 يعني هنگام پيروزي انقلاب، انجمن کليميان کرمانشاه يکي از مهمترين و فعالترين انجمن کليميان ايران بود. بازار کليميان، کنيسههاي کليميان، محله کليميان، و بازاريهاي معتبر در اکثر شهرستانهاي اين استان از کليميان بودند. در 1357 آليانس بسته شد. دانشآموزان کليمي آواره ديگر مدارس شدند و مطالب عمدهاي که در جاي خود به طور مستند بدان پرداختهام، اين مضيقهها موجب مهاجرت گروهي آنها به تهران و ساير شهرها شد و بشدت از لحاظ جمعيت تقليل پيدا کردند. از مجموع چهار کنيسهاي که در کرمانشاه فعال بود، فقط کنيسهاي مختصر و عدهاي در حد چند خانوار باقي است که از تمام مزاياي مرسوم و مربوط به خود محرومند. حتي يک تبريک اعياد ديني از سوي رسانهها ...
بحث هموطنان مسيحي که از شاخههاي مختلف در کرمانشاه بودند و محله مخصوص داشتند و مسلمان و کليمي و مسيحي بدون هيچ اصطکاکي در کنار هم زندگي ميکردند با مصادره مدارس و بيمارستان و کليساهاي آنها و مهاجرت پيروان که سالها پيش با آمدن از غربتي ديگر اين شهر را پناهگاه خود ميپنداشتند و بسيار در سر و سيماي مدني کرمانشاه مؤثر بودند. اين شهر را ترک کردند و امروز قريب بيست و پنج تا سي خانوار مسيحي در کرمانشاه زندگي ميکنند و از چند کليساي سابق تنها يک کليسا مانده که ماهي دو بار براي انجام دعا و واجبات ديني در آنجا جمع ميشوند و چه دردآور است هموطناني که روزي آشکار و پرکار و خدمتگزار رنگي روشن از فضاي مدني کرمانشاه بودند. امروز به سبب بيتوجهيها کسي نميداند که آيا اقليت کليمي و مسيحي ايراني در اين شهر هستند يا نه. اگر بخواهم بر طبق مستندات تاريخي حق مسيحيان را بر واقعه کربلا و عاشورا براي شما و خوانندگان بگويم، به پهناي صورت خواهيد گريست. آري خواهيد گريست.
* مي شوداشارهاي بفرماييد؟
درباره چه؟ حق مسيحيان بر واقعه کربلا؟
* بله.
اشاره ميکنم که بعد از روز عاشورا و حرکت اُسراي شام در طي تمام مسير، سر مبارک سيدالشهدا(ع) و اُسرا را جز کليساهاي مسير هيچ مسجدي نميپذيرفت زيرا مساجد در اختيار بنياميه بود. در هيچ مسجدي تا عهد آلبويه هم براي امام حسين (ع) سوگواري برگزار نشد و کليساها بودند که در استقلال خود هم پذيراي سر مطهر امام و هم اُسراي شام (حضرت زينب(ع) و حضرت امام سجاد(ع) و...) بودند و به همين خاطر در سرآغاز انجام تعزيه تکايا، در کنار مساجد براي تعزيه ساخته شد و جريانهاي بعدي و چه زيباست اگر حتي براي سپاس و همدلي و همراهي هم که باشد هيأت عزاداري براي يادآوري اين غربت غريب، علمهاي خود را تا درب کليسايي حمل کنيم چه زيبا خواهد بود، تازه اين يک سوي قضيه است، هيچ اطلاع و مطالعه و پژوهشي حتي در امر عاشورا نداريم. با اين همه هياهو و سروصدا و تبليغ، زيرا عاشورا نقطه واحد اتحاد تمامي اديان است. اين نکتهها را در کتاب طريقت صفويه و اوّلين شرح ترکيببند محتشم به تفصيل آوردهام. ما در مراسم آن هيچ ابداعي نداريم. حداقل به يزد نگاه کنيم که چه تغييري در مراسم خود دادهاند و تعزيه خود را ثبت ملي کرده، نگاه توريسم جهاني را به سوي آن جلب کردهاند.
* اگر موافق هستيد از هموطنان يارسان در کرمانشاه و موقعيت و جايگاه آنها هم ياد کنيم؟
واقعيتش اين است که هموطنان يارساني که يکي از فعالترين اقشار در پيروزي انقلاب بودند با شرکت در تظاهرات و صدور اعلاميه و نافرماني مدني و در هشت سال جنگ هم بخش عظيمي از جنگهاي نامنظم را بر عهده داشتند و شهداي فراواني به نسبت جمعيتشان در راه حفظ آيين و آب و خاک و مرزها تقديم کردند و پيش از انقلاب هم قرنها مرزداري بخشي از مناطق غربي را حفظ و نگاهدار بودند، و از لحاظ توسعه همه جانبه نيز يکي از موارد توسعه پايدار و جذب توريسم از اقصي نقاط جهان به خاطر اعتاب مقدسهاي که در سطح استان کرمانشاهان دارند و همکيشان آنها در طي سال زوار و ميهمان استان هستند و به طبع اشتغالزايي خاص براي کارهاي خدماتي و توليدي و تأمين مسافرپذيرها ميباشند، امّا با همکيشان خود در ساير نقاط جهان و بخصوص کشورهاي همسايه فرسنگهاي نوري فاصله دارند. علويان در ترکيه که جمعيتي بالغ بر بيست ميليون نفر را شامل ميشوند، داراي رسميت کامل هستند. از راديو، تلويزيون مستقل، نشريه مستقل، انجمنهاي اعتقادي متعدد، کرسيهاي دانشگاهي، کنفرانسهاي سالانه و... برخوردار هستند امّا در ايران نه تنها از اين حقوق بي بهرهاند، بلکه در آنچه به عنوان تلويزيون، نشريه و... در کشور موجود است سهمي ندارند. گرهبان، توتشامي، و اورامان که در مرحله نهايي ثبت يونسکو قرار گرفته است، از مراکز عمده مقدسه يارسانيان و مثلث جاذبه توريستپذير استان است. در شهرستانهاي کرند و صحنه اکثر قريب به اتفاق يارساني هستند. در کرمانشاه و کنگاور و سرپل ذهاب و قصرشيرين و گيلانغرب حضور دارند، امّا متأسفانه آمار دقيقي هيچ گاه از جمعيت آنها نداشتهايم و اصول قانون اساسي هم درباره آنها رعايت نشده است و در آلبوم ميراث فرهنگي کرمانشاه هم خبري از مثلث جاذبه يادشده نيست. امّا يارسانيان قرنهاست که در دوره مختلف از پاي نايستادهاند. براي مثال در هنگام پيروزي انقلاب تمام تنبورنوازان منطقه از ده، بيست نفر تجاوز نميکرد. در حالي که امروز بدون هيچ پشتوانه رسمي دولتي، طبق آمارهاي منقول بالغ بر هيجده هزار از مبتدي تا منتهي تنبورنواز يارساني در استان کرمانشاه حضور دارد و ....
* شما در حوزه اديان و مذاهب و طرائق صوفيه در کرمانشاه و ساير نقاط کارهايي ارزنده و عميق داريد و در دانشنامه کرمانشاه هم به دقت تمام به آن پرداختهايد. درباره طرائق صوفيه در کرمانشاه امروز بفرماييد؟
طرائق صوفيه در مذاهب اسلامي شيعه و سني فرهنگسازان ايران بودهاند، يعني بعد از اسلام، ميراث فرهنگي ايران را در درون آداب و آيين خود نگاهداشتهاند. در کرمانشاه که هندوستان ايران بود و هست، اکثر قريب به اتفاق سلاسل فعال صوفيه که بر مکتوبات بيبديل و مرموزات پنهان و اصيل ماندگار و استوار هستند، در مذهب تسنن؛ قادريه و نقشبنديه و در مذهب تشيع نعمتا للهيه و خاکساريه در کرمانشاهان حضور آشکار داشتند.
نعمتا للهيه در کرمانشاه شاخههاي متعدد داشت و داراي مکان و مريدان بودند و تا پايان جنگ هم به حضور خود ادامه دادند، امّا به حضور و ادامه آنها پايان داده شد. خانقاهها بسته و بعضي تغيير کاربري داده شدند و سر در سکوتي مبهم بردند. از اين طريقت گناباديها که به رسم متداول خودشان در خانه مريدان به انجام مراسم ميپرداختند، افتان و خيزان گام برداشتند. خانقاه صفي عليشاه يا همان انجمن اخوت خود موزه کرمانشاهشناسي بود از کتابخانه و نسخ خطي و عکسهاي تاريخي مربوط به معاريف و بزرگان کرمانشاه و صنايع دستي اين شهر به يکباره محو و نابود شد و معلوم نشد که چگونه اين همه آثار آنتيک و ارزشمند به يغما رفت و اگر با ممانعت و ممنوعيت حضور مريدان، آن مکان به عنوان موزه حفاظت و نگهداري مي شد، امروز يکي از جاذبههاي توريستي براي اين شهر مظلوم بود.
خاکساريه به شيوه متداول خود به عنوان هيأت سوگواري خامس آل عبا(ع) که يکي از فعاليتهاي آن در طول حيات تاريخي اين سلسله بوده است، به حيات خود ادامه داد امّا در سايه و سکوت تمام با تغييرات فراوان، طرائق قادريه و نقشبنديه در مناطق سنينشين و نيز شهر کرمانشاه همين موقعيت را داشتند يعني در سايه و سر در سکوت بودند، امّا با ظهور بنيادگرايي اسلامي و داعش و دنبالههاي آن بالاجبار براي اين ياريگران تمدن و فرهنگ اسلامي و اعتدالي فضاي حضور و فعاليت را مهيا کردند، امّا باز در شهر کرمانشاه موقعيت و اوضاع طرائق صوفيه با آنچه که بايد باشد و حتي آنچه که بوده زير صفر است.
* دور از انصاف است اگر به وضعيت و حقوق زنان در استان کرمانشاه نيز نپردازيم.
زن اين آفريده مقدس در استان کرمانشاه مظلومترين موجود است. آنچه به خاطر دارم در گزارش 25 مهر 96 کرمانشاه بالاترين رتبه بيکاري زنان را در ايران داشته است. ناديده گرفتن حقوق دختران شافعي مذهب در کرمانشاه که در مدرسه علميه تازه تأسيس هيچ حقي براي آنها قائل نشدهاند و نيز زنان شاغل از شيعه و سني در پستهايي چون فرماندار، شهردار، شوراي شهر جايگاهي ندارند که حتي کرمانشاه از لحاظ حضور زنان در پستها با بلوچستان قابل قياس نيست که زن از فرمانداري به سفارت جمهوري اسلامي در کشورهاي ديگر رسيد. اخيراً گويا در پست شهرداري ثلاث باباجاني يا جايي ديگر هم شايد انتصابي صورت گرفته است. به هر حال زن در کرمانشاه هم در جايگاه تاريخي و هم جايگاه اجتماعي و هم جايگاه اعتقادي و حتي نظامي لياقت خود را به اثبات رسانده است، امّا به محل اوّل خدمات در روستا و خانه بازگشته و شأن زن بسيار بيشتر از آن چيزي است که در ذهن سياستگذاران فرهنگي کرمانشاه ميگذرد.
* لطفاً تحليلي هم از حال و روز دانشگاههاي استان داشته باشيد؟
ببينيد، دانشگاه تعريف داشته و دارد، هنوز پس از هزاران سال از دانشگاه جندي شاپور و دانشگاه نظاميه بغداد نام ميبرند، هنوز پس از قرنها نام استادان و دانشجويان و آثار و تأثير آنها در انديشهها و نوشتههاي جهاني برقرار و بردوام است، هيچ کدام از امکانات امروز را هم از هيچ جهتي نداشتهاند. ما صاحب چنين دانشگاههايي بودهايم گرچه فترت تاريخي در ادامه اين گونه مراکز داشتهايم به سبب حمله مغول و ويراني و جنگ و انديشه اقتصادي شاهان صفويه و بعد از آنها، بنابراين کرمانشاه پيشينه دانشگاههاي دينور را دارد که قريب پانصد سال در دوره عباسيان دينمردان و رجال سياسي و فرهنگي امپراطوري بزرگ اسلامي را تربيت ميکرده است و امروز از چشم ما دور مانده. واقعيت اين است امروز هم در عرصه علم و فرهنگ و هنر ايران چهرههاي بزرگ و تاريخي و جهاني دارد و در اين حوزهها ما در کرمانشاه بينصيب نيستيم بويژه در علوم پايه و در پزشکي و هنر موسيقي امّا در حوزه علوم انساني به تکرار مکررات و درجا زدن مبتلا شدهايم تکثير دانشگاهها که دبيرستانهايي بزرگ را با تغيير تابلو دانشگاه نام بگذاريم. اين جفاي بر دانش و علم و هنر و تاريخ و فرهنگ و حتي جامعه جوان و همچنين مدرس جوان است، ما همانطور که مخالف ازدواج دختران نارسيده و کم سن و سال هستيم و بر روي آن مطالب و مقالات مينويسيم بايد شديداً مخالف ايجاد دانشگاههاي نارس و بيمحتوي و چهار ديوار باشيم، دانشگاه فقط ساختمان نيست. فقط رئيس و مرئوس و مدرس نيست، دانشگاه بهشت مجسم درک و فهم و آموختن و آموزش است؛ بايد آنچه را که انديشه جستجو ميکند و دل ميطلبد و ذهن سيال به دنبال اوست در دانشگاه پيدا کرد بويژه در حوزه علوم انساني که حريت و مليت و استقلال فکري جامعه و کشور وابستگي تنگاتنگ با آن دارد و متأسفانه در کرمانشاه دانشگاهها در اين زمينهها بشدت منجمد، افسرده و ايستا و ناپوياست. اگر دانشگاه، دانشگاه باشد همه چيز به سوي آنچه بايد بشود پيش ميرود.
* لطفاً از پژوهش بگوييد؛ به خصوص در حوزههاي مربوط به تاريخ، ادبيات و... که مي دانم اوضاع خوبي ندارد.
بايد پژوهشکدهاي باشد که سخن از پژوهش گفت. تا اين لحظه که گفتوگو ميکنيم کرمانشاه فاقد پژوهشکده است.
* شما بارها از ربودن دسترنج پژوهشگران توسط نامجوياني که مي خواهند ره صدساله را يک شبه بپيمايند سخن گفته ايد. خوب است به اين مبحث بپردازيم.
درست است. فاصله دانشگاه با عرصه پژوهش آزاد و فقدان حوزه پژوهش توانمند در جامعه خواستار موجب حرکاتي شد که در عدم حضور استادان پيشکسوت صورت گرفت. اين حرکات پژوهش در کرمانشاه را به سمت و سويي زيانبار برد. از جمله تصرف آثار پژوهشگراني که حضور فيزيکي در کرمانشاه نداشتند، از موردي که هيچ سررشتهاي در امر مذکور نداشت بارها اين اعتراض را در سخنرانيهاي اخير از سوي معترض و معترضين شاهد بودهايم درباره مطلبربايي و يغماگري فرهنگي يعني غصب بهترين لحظات زندگي پژوهشي افراد راهرفته و رنجديده در کرمانشاه که موجب اين بيراهه فرهنگي شد و همچنان ادامه دارد در کتاب تاريخ اجتماعي کرمانشاهان از دوره صفويه تحت عنوان "موريانههاي فرهنگي" با ذکر منبع دقيق بدان پرداختهام، اين امر نکوهيده تنها به طور داخلي در کرمانشاه صورت نگرفت بلکه به سبب لابيسازيهاي چند دهه اخير در مسائل فرهنگي که بعضي در هر برداشت و گذاشت و کاشت و داشتي از محصول دسترنج ديگران خود را مختار و لاقيد ميدانستند و از خاموشي مطلق موظفين و تريبونهاي ناظر اطمينان داشتند، اين حرکات به کرّات صورت ميگرفت به طوري که زمينه براي ديگران نيز مهيا شد تا جايي که در کردستان عراق حضراتي دسترنج پژوهشگران محترم و بزرگوار و مقيد و دانشمند و مظلوم کرمانشاهي را بدون قيد نام پژوهشگر و نويسنده اصلي کرمانشاهي با اضافاتي از ابتدا و انتها به نام خود به کُردي برگردانده و چاپ و منتشر کردند از جمله کتاب کوههاي ناشناخته اوستا از شادروان عمادالدين دولتشاهي، کتاب رستم و سهراب از همان مرحوم و سرودهاي ديني يارسان از شادروان ماشااله سوري و... بسياري ديگر. نکته اينجاست که اين امور که تيراژهاي هزاران آن در کتابخانهها و در دست است، محال است بر اهل دقت و تحقيق و تفحص پنهان بماند و آشکارتر از خورشيد است، حتي بعضي مواقع نيازي به يادآوري هم نيست و اهميت تذکر ندارد، امّا چون جنبه سلبي فرهنگ است در گوشهاي بايد ثبت شود. امروز هم به سبب همين آشفته بازار فرهنگي تعدادي که از خود پلان ندارند و از حاصل پويايي ذهني عقيم هستند به کارهاي تکراري دست ميزنند يعني استنساخ ميکنند. مواردي که انجام شده و خلأ را به تمام و کمال جوابگو بوده و هزاران نسخه در اختيار است، همان را با نام ديگر رونويس کرده منتشر ميکنند گرچه کارشان کارت سوختهاي بيش نيست اين حرکت براي فرسودگان آخر خطّ جاي افسوس ندارد. ميخواهد اين چند روز هم در آيسييو نوشتههاي عاريه و صفحات نشريات دوستان زنده بماند امّا کسي که حتي در رشته تحصيلي خود يک مقاله قابل اشاره و استناد ندارد چون در مسير خود به جايي نميرسد به اين انحراف فرهنگي و استنساخ غيرشرعي و غيراخلاقي و غيرقانوني ميافتد و اصلاً افرادي در اين راه براي فروش آثار خود دست به سفرهاي شهري و روستايي ميزنند و اين هم گونهاي از زندگي در چرچيگري فرهنگي شده است که همه و همه از ديد تاريخ اجتماعي قابل تحليل و بررسي است. به هر حال عدم پژوهشکده مقتدر، خاموشي مراکز مسئول فرهنگي، فقدان رسانه تخصصي در حوزههاي يادشده در استان، عدم پيوند پژوهش آزاد و کندوکاوهاي دانشگاهي موجب اين اوضاع در کارهاي پژوهشي و فرهنگي کرمانشاه شده است. البته اين نکته را بايد يادآور شد به انصاف، که در بعضي مواقع بررسي کتاب در اداره ارشاد براي مجوز که شمّ کتابخواني و آگاهي لازم را دارند، به اين امور پي برده و بارها به مؤلفيني از اين دست و نيز صاحبان منابع يا مؤسسات انتشاراتي ذينفع اطلاع داده و انجام وظيفه کردهاند. امّا ...
* جايگاه نقد و نقادي را در امر پژوهش کرمانشاهشناسي چگونه مي بينيد؟
اصولاً نقد و نقادي در ايران پس از دوران اوّليه که از قرون سوم و چهارم در حوزه انديشه اعتقادي آغاز شد، با گسستهاي طولاني، جايگاهي تاريک و ناپيدا داشت تا در دوران رفرم و تحولات مدرن از سوي حرکتهاي چپگرا و سوسياليست وابسته به ماوراء قفقاز از طريق مطبوعات و نشريات آنها به ادبيات و فرهنگ ما راه پيدا کرد که اصولاً بيشتر تهاجم بود تا تنقيد و تخريب بود تا ترميم و اين سنت سيئه در فرهنگ ما به همين صورت ادامه پيدا کرد. در حالي که نقد و نقّادي به گونهاي اصلي ياريگر و موجب تعالي تأليف و مؤلف بايد باشد و اساساً فلسفه نقد جز اين نبايد باشد. صلاحيت از شروط اصلي نقاد است. حداقل مقدمات منطق را بداند اشتباه در لفظ را با اشکال در تحقيق قاطي نکند. در امري که مورد نقد اوست کار کرده. يا حداقل صاحب تأليف و مقالاتي در زمينه مورد نقد خود باشد، نه اين که آنچه را در اثر تازه برايش روشن شده و حتي پيش از آن اطلاعي از آن نداشته مستمسک قرار دهد و با شاخ و بالي به نام نقد تحويل دهد، حوزههاي متفاوت اين بحث گسترده است مثلاً اشکال، انتقاد، نقد، تذکار، و... هر کدام حوزه جداي خود را دارد. متأسفانه بعضي حتي نفي را با نقد داخل ميکنند، هر اشکال، انتقاد، نقد و... که داراي پيشفرض باشد، به خودي خود وارد حوزه نفي ميشود که به هيچ وجه ارزش علمي ندارد و فوراً بحث را به مسائل شخصي نزول ميدهد و باز اين را هم مجدد عرض کنم که ذات نقد در جهت تعالي مؤلف و تأليف مورد نقد است و جز کتاب مقدس و امور قُدسي تمامي منابع و تأليفات ميتوانند توسط خبرگان صاحب صلاحيت مورد نقد قرار گيرد و اين امر ذرهاي از عنوان و جايگاه تأليف و مؤلف نه تنها کم نميکند، بلکه به تعالي آن ميافزايد. بيرون از اين دايرهاي که عرض کردم، مسائل ديگري است که بيشتر ايجاد جدالها قلمي و پر کردن صفحات بعضي نشريات مدعي است که وقت قلم و مطالعه ارزشمندتر از آن است که صرف اين سنگپرانيها شود و بخش مهمي فرافکني رواني افراد معلولالقلم است. در اين حوزه هم به سبب فقدان پژوهشکده و تعليم و تعلم صحيح فاصلهها داريم.
* تأسيس يک پژوهشکده کرمانشاهشناسي در کرمانشاه که البته توسط دانشگاهيان اداره شود، چه قدر مي توانددر حفظ و اعتلاي داشته هاي کرمانشاه اثرگذار باشد؟
اين يک ضرورت صد در صد است. يک مرکزي است که به اصطلاح فقها از اوجب واجبات است. علت اصلي کثرت کارهاي غيرعلمي درباره موضوعات مختلف کرمانشاهان همين عدم پژوهشکده کرمانشاهشناسي است. پراکندگي کارهاي پژوهشي، موازيکاري پژوهشي، انتحال و استنساخها همه و همه از فقدان يک پژوهشکده کرمانشاهشناسي توانمند است که توسط دانشگاهيان بايد اداره شود، امروز در کرمانشاه تعدادي دکتراي فارغالتحصيل جوان و پرشور و بااستعداد و بيادعا داريم که بايد با ساختاري معقول هسته اصلي چنين پژوهشکدهاي را تشکيل دهند، شرمآور است. اين همه بيبرنامگي در ساختار فرهنگي شهر.
* راه دانشگاه از مدارس مي گذرد. حال و روز دانشگاه هاي ما تا حدود زيادي نشأت گرفته از اوضاع آموزش و پرورش است. صحبت درباره نواقص سيستم آموزشي بسيار مفصل است و مي دانم در اين مجال نمي گنجد؛ ولي اگر امکان دارد به صورت مختصر بفرماييد وضعيت آموزشي و پرورشي در مدارس استان را چگونه ميبينيد؟
آموزش و پرورش وزارتخانه خوشبختي است. اکثر قريب به اتفاق معلمان شخصيتهايي قانع، دلسوز و خويشفرما هستند که با وجدان بالايي از دورترين روستاها تا سطح شهرها در تمام سطوح ابتدايي و متوسطه وظيفه محوله خود را به نحو احسن انجام ميدهند. اگر تمام سازمانها مانند معلمان کار ميکردند، ايران گلستان ميشد. کساني که در سطح ادارات دولتي به بعضي مراتب و مناسب منصوب ميشوند که البته بيشتر از خطکشيها و بند و بستهاي دروني دولت نشأت ميگيرد و عاقبت هم فرجام نيکويي ندارد، شايد هيچ گاه از جميع جهات اخلاقي، تحصيلي، تحقيقي در حد يک معلم در روستا نباشند. ما بسيار از اين قشر شريف غافل هستيم. با حداقل حقوق ممکن با سالها انتظار استخدام با عبور از هفتخوان استخدامي امّا مدارس را در سطح استان و شهرستان اداره ميکنند. اکثر چهرههاي موفق در دانشگاههاي کشور از استان کرمانشاه پرورشيافته همين معلمان هستند، امّا در داخل ادارات و خود وزارت حکايتهاي ديگري است که شايد در حوصله گفتوگوي ما نباشد، اما معلمان و دانشآموزان هنوز از نظام سنتي آموزش رنج ميبرند. با اين که شيوه تدريس و تحصيل در حوزهها کاملاً همراه با تکنولوژي و ديجيتالي شده است، از آموزش رايگاني که در قانون اساسي به تصويب رسيده است و بايد تا پايان دوره متوسطه براي آحاد افراد اين مملکت ميسر باشد، خبري نيست. يعني به واقع مردم، پدران و مادران زحمتکش و کشاورز و کارگر و کارمند هزينه مدارس را ميدهند. از پول سوخت زمستان تا وايت بُرد تا تعميرات و لوازم و ما هنوز در مناطق زلزلهزده و غير آن در کرمانشاه طبق اعلام مسئولان آن اداره حدود 370 مدرسه کانکسي داريم. کانکسهاي آهني که زمستان را به زمهرير و تابستان را به دوزخ براي معلم و شاگرد تبديل ميکند و ما انتظار داريم از درون اين قفسهاي آهني انيشتين تحويل جامعه بدهيم. از سوي ديگر تفاوت طبقاتي تدريس و مدارس دولتي و خصوصي که از ديدگاههاي اخلاق و آداب اجتماعي و اسلامي بحث مفصل خود را دارد، به هر حال آموزش و پرورش يعني معلم و دانشآموز مظلوم و محکوم و مجبور امّا باغيرت در راه است و براي رهايي از ويراني تلاش ميکند. اخيراً در سفرهاي آقايان وزرا که وزير محترم آموزش و پرورش راهشان به کرمانشاه افتاد و مدارسي را در مناطق زلزلهزده افتتاح کردند، استاندار از ايشان تقاضاي تجهيز و هوشمندسازي مدارس مناطق حاشيهاي و احداث بيست سالن ورزشي و پنج استخر در سطح استان را براي دانشآموزان کرد زماني که در حاشيه شهر کرمانشاه و در خود سطح شهر تا اين حد نياز و كمبود باشد که جزو بديهي و ضروري و بايسته آموزش و پرورش است و از آن سو تحصيل فرزندان اين سامان در کانکسهاي کذايي است. پاسخ مسئولان در مقابل اين مردم مرزدار و جنگزده و زلزلهزده و سيلزده چه ميتواند باشد؟ آيا فرزندان خودشان هم در همين مدارس تحصيل ميکنند؟ معني عدالت اين است؟
* گاهي موضوعي از سوي مسئولان ارشد و رسانهها به عنوان مطالبات فرهنگي استان مطرح ميشود. آيا اين مطالبات واقعاً خواسته و نياز مردم استان است؟
مسأله اينجاست که مسئولان ارشد زبدگان اجرايي هستند وگرنه در اين پستها منصوب نميشوند. خودشان نه فرهنگي هستند نه شمّ فرهنگي دارند. مشاوريني در اين زمينهها دارند که آنها را در جريان امور و مطالبات فرهنگي ميگذارند که به هيچ وجه در کارشان اهل مطالعه و تحقيق بايسته نيستند و بر بسياري از تصميمات آنها ميتوان پس از نقد و بررسي ردّيه نوشت. اين همه اشتباهاتي که در طي دهههاي اخير صورت گرفته است از سوي مسئولان جزء که نبوده است. مقامات بزرگ هستند که اشتباهات بزرگ مرتکب ميشوند و مردم بيچاره در گرداب آن گرفتار هستند. مطالبات مردم استان با مطالبات فرهنگي مطروحه بسيار از هم فاصله دارند، اصلاً تا حالا در طي اين چند دهه براي اعمال نظرات و خواستههاي فرهنگي و اجتماعي مسئولان از مردم استان يا حداقل اهالي شهر کرمانشاه به هر گونه ممکن نظرخواهي شده است خودشان ميبُرند، خودشان ميدوزند، پنج هزار پروژه نيمه تمام را مردم طرحريزي کردهاند. از ورزشي، فرهنگي، اقتصادي و... بايد بگويم مردم چنان گرفتار پرستاري سالمند و بي ساماني جوانان و تورم و آسيبهاي اجتماعي از هر رقم و... هستند که مجالي براي فکر کردن ندارند. بحث امروز و ديروز هم نيست. هميشه متأسفانه همين طور بوده است. چون مسئولان ميروند به اصطلاح آب رودخانه هستند و اهالي ريگ رودخانه. آنها کار خودشان را به مصلحت خود و اقتضاء وقت انجام ميدهند و عزل و نصب ميشوند. گرفتاريش براي شهر و مردم و فرهنگ و اخلاق جامعه ميماند امّا تاريخ هيچ گاه اين تحرکات را از ياد نميبرد. بعضي از مشاورين و خطّ دهندگان فرهنگي بدون اين که خود يک قدم در زمينههاي تاريخ کرمانشاه، ادبيات کرمانشاه، هنر کرمانشاه، دين در کرمانشاه، عرفان در کرمانشاه و... برداشته باشند فقط با روابط و هياهوي رسانهاي بر مصدر و منبر اهدايي و اعطايي مينشينند و حکم هم صادر ميکنند. درباره همه چيز و رنج و عمر و جواني ديگران و ميخواهند با چند سطر ريچار و بد و بيراه و به سينه گرفتن يک دو چهره مانند اعلان سينما، صحت و زيبايي و دانش نداشته را به مردم بقبولانند امّا مردم خوب همه چيز را ميدانند.
* مهمترين مطالبه فرهنگي مردم استان کرمانشاه چه ميتواند باشد؟
مطالبات فرهنگي و هنري آگاهانه در دايره بينيازي يک شهر و جغرافيا مفهوم پيدا ميکند و شکل ميگيرد. نيازهاي همهجانبه، فرهنگي را به يکي از مجهولات تبديل کرده است. در اين اوضاع مهمترين مطالبه فرهنگي مردم کرمانشاه روشنگري مسئولان است. مردم ميخواهند؛ در سير چند دهه اخير مسئولان به صورت واضح و شفاف عوامل اصلي عقبماندگي اين شهر را از جميع جهات براي مردم روشن و آشکار کنند و بدون هيچ هياهو و بزرگنمايي رسانهاي در بهبود وضع همهجانبه مردم و رفع مشکلات فرهنگي تلاش کنند، ببينيد مردم کرمانشاه بسيار مردمان قانع و کمتوقع و صاحب مطالبات نازلي بويژه از دولت و مسئولان هستند. يعني اين گونه بار آمدهاند و اين پيشينه تاريخي دارد. خودشان هم مزردار بودهاند، هم مهمانپذير بودهاند، هم پناهگاه بودهاند، هم کفيل زندگي و... امروز در دوران مدنيت مدرن اين فرهنگ با رسوبات عميق خود همچنان باقي است. قرنها پيش از راهپيمايي اربعين اين مردم از شيعه و سني و يارسان درسال هزاران زوار عتبات را ميزباني ميکردهاند و... بگذريم متأسفانه در دهههاي اخير واژههايي چون بيکاري، فساد، اعتياد، خودسوزي، قتل، پدركُشي و پسر كُشي، مرگ، طلاق، دزدي و... به سبب کثرت استعمال وقاحت آن از بين رفته و جزئي از محاورات روزمره شده است. در حالي که وجود يکي از اين عناوين در هر جامعهاي غيرقابل تحمل و فاجعه است. چرا بايد استاني با وجود چندين بازار آزاد مرزي و پتانسيلهاي بالاي توريستي و گردشگري و فرهنگ و هنر ريشهدار رتبه اول بيکاري باشد که سنگ بناي فساد و اعتياد و... است.
در پيروزي انقلاب که همه جا تير و تفنگ و تيراندازي رايج بود، در کرمانشاه حرکتي به عنوان تيراندازي وجود نداشت. بدبختانه به جاي رفع اين موارد و روشنگري زشتي اين عناوين، عادي شدن آن استان کرمانشاه را به پرتگاه نابودي کشانده است. مطالبه فرهنگي مردم محو اين فرهنگ فجيع و نجات جامعه جوان و پدر و مادران وامانده است. مطالبه فرهنگي مردم يعني درک واقعيات جامعه کرمانشاه نه تکرار آنها و اين که، انشاا... درست ميشود، بله، درست ميشود. در صورتي که به جاي چشم دوختن به گذشته، حال را دريابيم و براي آينده فرهنگسازي کنيم. بهسازي جامعه با سرمايهداري مداربستهاي که مرزنشينان را تا حد يک غير ذي عقل تنزل ميدهد، بسيار متفاوت است. مردم استان کرمانشاه ميخواهند، بهسازيها را در محيط جامعه و خانواده خود لمس کنند وگرنه گزارش صادرات و واردات ميلياردي از بازارهاي مرزي حکايت آن است که به ملانصرالدين گفتند، شخصي کاسهاي کره به سوي خانه شما بُرد، گفت: به تو چه که اين خبر را ميدهي. گفت از خانه شما هم گذشت و به خانه شما تحويل نداد. گفت به من چه که اين خبر را بشنوم. يا مثلاً بازسازي مناطق زلزلهزده چند درصد از کارگران ساده استان را به کار گماشت؟ پالايشگاه کرمانشاه و کارخانههاي شهرک صنعتي در تعديل نيرو چه امکانات بيمه بيکاري و درماني براي کارگران قائل شدند، چرا در عظيمترين پروژه توريستي روانسر بسياري از قسمتهاي موجود در آنجا هنوز به کار گرفته نشده است. چرا بالغ بر پنجاه هزار نفر فارغالتحصيل دانشگاه که بهترين ايام عمر خود را با اميد صرف تحصيل براي خدمت و زندگي کردهاند بايد بيکار باشند، ميدانيد اين يعني چه، فارغالتحصيل بيکار در خانه داشتن با حقوق اندک و بدون واسطه، خارج از ارتباطات رايج، واقعاً فقط صبر و متانت و بردباري و اميد و نازلطلبي است که راه ادامه را هموار ميسازد وگرنه براي هيچ خانوادهاي قابل تحمل نيست. مسئولان ارشد يک روز خودشان را در جاي آن خانواده کرمانشاهي قرار دهند.
* اگر بخواهيم نامداران و قهرماناني را از گذشته کرمانشاه معرفي کنيم و قدر بگذاريم، چه کساني را پيشنهاد ميدهيد؟
کرمانشاه در نشيب و فرازهاي تاريخي و موقعيتي که داشته است و بود و نابودهاي شهري به سبب حمله مغول و پس از آن با اين که مدعي مدنيت از دوره ساسانيان است، که جاي تأمل و بحث دارد، امّا آنچه را که در دستور کار دارد، از دوره پس از مشروطيت است آن هم به صورت نقل قول نه به طور مطالعاتي. البته در دايره اجرا و اداري، در حالي که رجال تاريخ کرمانشاه که در دانشنامه کرمانشاهان ثبت و ضبط شده و با ذکر منابع و مآخذ دقيق در عرصه فرهنگ و علم و سياست و ورزش و هنر و دين و... آمده است حتي ذکر نام آنها خود فصلي مستقل ميطلبد. مثلاً به طور کلي بخش متعالي و فرازمند دانشمندان دينور در نهايت ناباوري و مظلوميت و بياعتنايي به جرم انتساب صوري به يکي از مذاهب اسلامي غير از مذهب حاکم ناديده گرفته ميشوند و هيچ نام و يادي از آنها نميشود. در صورتي که اين بزرگان از افتخارات جهان علم و انديشه اسلامي هستند و در اکثر اُمهات تاريخ علوم اسلامي به بزرگي و عظمت علمي ياد شدهاند، براي نمونه ابوحنيفه دينوري (متوفي حدود سال 282 ه .ق) دانشمندي بسياردان و جامعالاطراف و رياضيداني سرآمد و منجمي که بنياد رصدخانه اصفهان را نهاد که ابوحيان توحيدي در قرن چهارم هجري او را به لحاظ احاطهاش به اکثر علوم عصر خود با جاحظ و ابوزيد بلخي در يک مرتبه قرار داده است، يکي از دانستههاي ابوحنيفه دينوري گياهشناسي بوده است که کتاب او را منشأ گياهشناسي يوناني ميدانند، در همين موضوع فؤاد سزگين محقق عاليقدر ترک و استاد تاريخ علوم دانشگاه فرانکفورت مقالهاي ارزشمند درباره کتاب النبات دينوري نوشته است و دکتر عبدالکريم گلشني به فارسي ترجمه کرده است. دينوري همچنين صاحب تاريخ معتبر اخبار الطوال است و دهها اثر بلندآوازه ديگر، ابن قتيبه دينوري ووو که هر کدام خورشيدي تابناک در آسمان دانش بودهاند و يک تن از آنها موجب سربلندي امپراطوري اسلام بوده است تا چه رسد به يک شهر ـ در طي اين دهه حتي يک نشست علمي براي دينور و جايگاه علمي و دانشمندان او نداشته و نه سرديسي، نه کوچهاي، نه مدرسهاي، نه خياباني هيچ اعتنايي نشد؟! نميخواهم قياس کنم و براي تمام آنچه در دستور کار مسئولان قرار دارد احترام تام و تمام دارم امّا اکثر مواردي که به اجرا درآمدهاند و در کرمانشاه روي آنها تبليغ ميشود با تمام امکانات رسانهاي و ارتباطات دهکده جهاني هيچکدام در قواره علمي و فرهنگي اين بزرگان نيستند ما در کنار همدان قرار داريم با مفاخر و مقابر ابنسينا، باباطاهر، عينالقضات، بديعالزمان و... اگر قرار بر مذهب باشد که اين بزرگان هم به مذهب علما دينور و همرنگ عصر خود بودهاند، آيا در قزوين مقبره و آثار و افتخار حمداله مستوفي با ميرعماد و... را پوشيده ميدارند و اعتنا نميکنند؟ ديگر حافظ و سعدي و سنايي و عطار و عبدالقادر مراغي و... را بگذاريم، اين سياست غلط فقط در کرمانشاه است از متأخرين علامه نودشي، استاد موحد ندري، استاد سيدطاهر هاشمي و... که در بغداد و استانبول شناختهشدهترند تا کرمانشاه که شهر و زادگاه آنهاست. چرا نبايد سرديس آنها در مسير دانشجويان دانشگاههاي کرمانشاه قرار داده شود يا ابوالقاسم لاهوتي (پدر شعر تاجيک) که بزرگترين تالار فرهنگي شهر دوشنبه تاجيکستان با نام اوست و در جهان شناخته شده است و با مدايح علوي و اشعار عرفانيش موجب جذبه هر اهل حالي، در زادگاهش ناشناخته باشد، شخصيتي که پهلوي اوّل او را در فرمان عفو عمومي خود مستثني کرد و اجازه بازگشت به وطن نداد، باور داريد که در آغاز انقلاب بيشتري از جوانان کرمانشاه به عشق آزاد شدن شعر لاهوتي و دسترسي به ديوان او به خيابان ميآمدند، استاد غلامرضا رشيد ياسمي که يکي از ارکان خمسه برپايي دانشگاه تهران، مترجم و مورخ و شاعر توانا که نامگذاري خيابان کوتاه نواب را هم به نام وي روا نديدند، و اگر آن يادنامه ارزشمند امّا بيسروصدا هم به اهتمام غيرتمندان فرهنگي و دانشگاهي براي وي چاپ و منتشر نميشد امروز خواص کرمانشاه هم با وي آشنايي نداشتند. شادروان استاد کيوان سميعي به تأييد مقام رهبري شخصيتي در حد علامه قزويني بودـ شيخ علي خان زنگنه بنيانگذار شهر کرمانشاه، صدراعظم نامي ايران عصر صفويه که استاد باستاني پاريزي در کتاب اقتصاد عصر صفويه درباره شخصيت سياسي و اعتقادي و اقتصادي او داد سخن داده است و ايرانشناسي چون پروفسور رودي ماتي درباره ابعاد زندگي و انديشه او مقاله مستقل به زبان انگليسي دارد. قهرمان نامداري که پيشرو و سرمشق اميرکبير و اصلاً اميرکبير پرورش يافته دستگاه بازماندگان شيخ علي خان در دوره قاجاريه است و تا اوايل قاجار و حتي اواخر قاجار کرمانشاه در بُرهههاي تاريخي مديون فرزندان اوست که حکمران کرمانشاه بودهاند از مشروطيت تا جنگ دوم جهاني، و ديگر به قول عربها؛ آثارنا تدل علينا، حداقل از آثار باقيات و موقوفات او که چند دانگ کرمانشاه را شامل ميشود، شرم داشته باشيم. از کاروانسراهايي که در سر راه عتبات عاليات ساخته و امروز هتل گردشگري بيستون و... شده است، بعد ميبينيم؛ که دانشگاه کردستان براي اردلانها و اماناله خان اردلان که احياگر شهر سنندج بوده است، کنگره بينالمللي برگزار ميکند که من خود سخنران افتتاحيه کنگره بودم. در حالي که اماناله خان اردلان با تمام عظمت سياسي، مجدد است و باني نيست و از لحاظ مقام و مرتبه هم حکمران است و صدراعظم و ايرانمدار نبوده است، چرا بايد ما حتي يک نشست فرهنگي، يک سرديس، يک ويژهنامه، يک بناي يادبود در مقابل چهارصد سال خدمات شيخ علي خان و فرزندانش که در علم و حلم و تقوي و عمران و آبادي در ايران نمونه بودهاند، نداشته باشيم و جوان امروز کرمانشاه آنها را نشناسد؛ چندين جلسه ميشود درباره عظمت و مظلوميت بزرگان و قهرمانان تاريخي کرمانشاه براي شما بگويم. به همين بسنده ميکنم اميدوارم اشاره عاقل را کافي باشد شايد اين سرنوشت کرمانشاه است که عالم آن، حاکم آن، فيلسوف آن، مترجم آن، پزشک آن، دانشمند آن، شاعر آن و... در اين بُرهه مظلوم واقع شود، ناديده گرفته شود، تاريخش دستکاري شود، آرشيوش نابود شود و... يا ميرزا رضا کلهر آن اسطوره خوشنويسي معاصر ـ يا دکتر محمد کرمانشاهي از نخستين استادان طب در دارالفنون و فارغالتحصيل پزشکي اروپا و بنيانگذار نخستين بيمارستان در کرمانشاه با آثار گرانسنگ در حوزه طب و پزشکي، آيا ما به فراموشي فرهنگي دچار نشدهايم؟
* چرا چهرههاي علمي استان را کمتر افرادي ميشناسد و اين نخبگان مورد غفلت رسانهها و مسئولان قرار گرفتهاند؟
چهرههاي علمي در زمينههاي خاص در همه جاي ايران و حتي تهران براي جامعه شناخته شده نيستند، جز در موارد استثنايي، امّا در مجلات و رسانهها و انجمنها و جلسات تخصصي و بويژه در دانشگاهها کوکبه و جايگاه خود را دارند، امّا حکايت اين چهرهها در کرمانشاه بيشتر تراژدي است، چون دانشگاه منجمد است و تحرکي ندارد. کرمانشاه چهرهاش به هيچ وجه چهره يک شهر داراي دانشگاه نيست و با وجود تعدد دانشگاهها و قدمت دانشگاه رازي به قرنطينه فرهنگي شبيه است. عدهاي استعداد مظلوم در پشت ديوارها و جداي از فضاي فرهنگ و مردم در آنجا تحصيل ميکنند، زيرا فقدان مجلات دانشگاهي، عدم پيوند رسانه و دانشگاه، نداشتن انجمنهاي دانشجويي و دانشگاهي فعال با راهنمايي چهرههاي علمي استان و برگزار نشدن جلسات تخصصي با تبليغات رسانهاي اين تنديسهاي فرزانگي را که بايد چراغ و ستاره روشن جامعه باشند از چشم انظار دور داشته است و ديگر رسانههاي مکتوب هم به سبب مخاطب عام نميتوانند تخصصي عمل کنند. بنابراين خورشيد زير ابر ميماند.
* ظاهر و چهره شهر کرمانشاه را چگونه مي بينيد؟
چهره شهر کرمانشاه همچنان جنگزده است. گردوخاک چهرهاش هنوز پاک نشده است. تمام نمادهاي آرشيو در حافظه شهري يا به کلي نابوده شدهاند، يا در دست نابودي و يا در حال نابودي است، بويژه در خيابان اصلي شهر، خيابان مدرس (سپه سابق)، يا در خيابان شريعتي و کوچه و خيابانهاي پشت بيمارستان راه، بيسروساماني در کوچههاي بافت فرسوده از صالحآباد و تپه فتحعلي خان تا جوانشير و اداره پنبه سابق موج ميزند، در طي اين چند دهه براي آرايش مدني اين شهر که در کنار بيستون و طاقبستان و کاروانسراي شيخ عليخان و بازار عمادالدوله و... قرار گرفته و بايد بهترين سيما را داشته باشد، هيچ فکري به اجرا و انجام نرسيد. کرمانشاه خستهتر و خاکآلودهتر و افتادهتر از آن است که درباره ظاهر و چهرهاش بتوان سخن گفت. کاري که با حداقل هزينه و همکاري اهالي ميتواند به بهترين وجه انجام شود. مانند همدان، مانند اصفهان، مانند تبريز، شيراز، اروميه و... فقط به طول و عرض بيقواره آن اضافه کرده و مانند نعش باد کردهاي روي دست طاق بستان و کوه سفيد گذاشته شده است!
* در اين دستکاري نوين بدون فکر در محلههاي قديمي، حافظه تاريخي کرمانشاه هنوز کار ميکند؟
پيش از اين در جايي گفتهام کرمانشاه شهر بدون حافظه شده و به آلزايمر شديد مدني مبتلا شده است. اين شهر از زماني حافظه تاريخي آن آسيب شديد و غيرقابل درمان ديد که تخريب خيابان مدرس آغاز شد. برداشتن سکوي حشمتالسلطنه و رساندن آن به کف خيابان، جراحي صورت مسجد حاج شهباز خان و نماسازي جديد بر روي بافت آجري و برداشتن دالانهاي روي خيابان و... برداشتن ساختمانهاي دوطبقه با پنجرههاي چوبي و طاقهاي محرابي رو به خيابان اگر ترميم درست ميشد و همان طور که بارها گفتم، درشکهرو ميشد ـ چه ميشد؟! ... اما همه چيز به هم خورده است و هنوز هم اگر در بعضي از بافتها با همکاري معماران مجرب و دلسوزان ميراث فرهنگي درست عمليات اجرا بشود، شايد سايه روشنهايي از حافظه تاريخي را در فيضآباد، علافخانه، بازار، شترگلو و... باقي بماند و اين فراموشي را بشود علاج کرد.
* فکر ميکنيد چرا خانه مشروطه تاکنون در کرمانشاه مورد غفلت واقع شده است؟
خانه مشروطه يعني سرآغاز آشنايي با قانون، با مدنيت و با اخلاق مدني، با حفاظت از شرع و عرف و قضا و رنجي که گذشتگان براي به دست آوردن آن کشيدهاند، خونهايي که در راه آن ريختهاند، جانفشانيهايي که در راه اعتلا و انتقال معاني آن داشتهاند، خانه مشروطه يعني جداکننده نور از ظلمت و تباهي، شهري که ضلع سوم، مثلث مشروطيت در ايران بوده است. وقتي خانه مشروطه ندارد، يعني با هيچ کدام از اين عناوين که قانون، اخلاق مدني، پارلمان، شورا، جايگاه وکيل و موکل، دادخواهي، حقستاني، عدالتجويي، شأن رأي و... آشنا نشده است. ما بسياري کوتاهي کردهايم در نوشتن و شناساندنِ شئونات شخصيتها و پيشروان مشروطيت و هنوز هم اکثر قريب به اتفاق آنها را نميشناسيم، آقا محمدمهدي فيض، اعتمادالرعايا، مشيرالرعايا، کلبي افتخار الرعايا که خود و هفت تن از فرزندان و نزديکان خود را در راه مشروطيت فدا کرد، خانه خرابها، حسين خان امير برق برادرخوانده يارمحمّد خان که در راه مشروطيت کشته شد و خود يارمحمد خان که آغازگر مشروطيت در کرمانشاه و تبريز بود و بعد از مرگ حسين خان و تحولاتي که شد راههاي بسياري پيمود تا در حمايت از سالارالدوله کشته شد. سيدعبدالکريم غيرت، فرجاله خان معتمدي، ساري اصلان کنگاوري و... که اکثر قريب به اتفاق آنها را با هزار تلاش و کوشش ميداني و کتابخانهاي در کتاب تاريخ مشروطه کرمانشاه ج (14) دانشنامه کرمانشاهان شناساندهام.
در يک کلام خانه مشروطهاي که عدالتخواهان را ميشناساند، موزه و نمايشگاه و آرشيوي از حافظه تاريخي اين شهر است و ساختمان آن هم از باد و باران بيگزند مانده و برپاست و به ثبت هم رسيده است. بايد در کرمانشاه خاموش و سر در سکوت بماند تا قانون مهجور و عدالت از سيماي شهر به دور باشد، زيرا خانه مشروطه منارهاي است که جامعه را به سوي آنچه که بايد باشد و به آن برسد رهنمايي ميکند. هر چند در آتشسوزي مشکوک بازار زرگرها اين محل مقدس هم آتش گرفت و به همت خيرخواهان جان بدر بُرد و عاقبت هم علت آتشسوزي مشخص نشد؟! و در كمال تأسف در تماسي اطلاع دادند كه خانه آيت اله فيض مهدوي كه خانه مشروطيت كرمانشاه است به بخش خصوصي به هدف ايجاد رستوران واگذار شده است!
* پالايشگاه کرمانشاه، سيلوها و... را به بهانه خصوصيسازي واگذار کردهاند، مي دانم که پرداختن به درستي يا نادرستي آن از منظر اقتصادي و... در اين گفتگو نمي گنجد اما پيرو مبحث سوال قبلي لطفاً نظرتان را درباره تبعاتي که اين واگذاري ها مي تواند داشته باشد بفرماييد.
پاسخ اين سئوال شايد از سوي من جايي نداشته باشد، امّا پالايشگاه، سيلوها و... چون بخشي از هويت شهري کرمانشاه است و در پروسه ويراني بافت قديمي کرمانشاه قرار گرفته است، لازم ميدانم روشنگري کنم و پاسخي بگويم. خصوصيسازي و خصولتي نيز جزو طرحهاي به ظاهر اهورايي و به باطن اهريمني بود به نام ملت و به کام دولت که در دستگيري رئيس سازمان آن تمام اين کثافتکاريها و سخنان ضد و نقيض و حمايت و اعتراضات آشکار شد، و در اين ميان يکي از نمايندگان پارلمان فريادگر اين ويراني بود و... اين فريادها در تاريخ ميماند، فضاي کرمانشاه آنها را فراموش نخواهد کرد. نکتهاي را که ميخواهم در اينجا يادآور شوم، بحث کرمانشاه و شهرهاي ديگر است. اصلاً بحث امروز هم نيست در شهرهاي مثل اصفهان آثار دوره صفويه هنوز جهانيان را به سوي خود ميخواند، در سنندج کنار دست ما اکثر قريب به اتفاق آثار تاريخي آجري دوره قاجاريه از مسجد و کليسا و کنيسه و عمارتهاي حکومتي و خانههاي اعياني و بافت قديمي و... همه و همه سرپا و مورد استفاده ميراث فرهنگي هستند، ما در کرمانشاه حتي ساختمان عماديه را که تا دوره پهلوي اوّل بقايايش مانده بود، نتوانستيم نگهداريم که اگر ميبود، امروز يکي از معظمترين جاذبههاي تاريخي و توريستي بود. آنچه در دسترس شهري و سازنده هويت شهري بوده در آن دوره از دست داديم، حتي به مساجد هم رحم نکرديم. مسجد جامع که يادگار آميخته زنديه قاجاري بود، به اين صورت با هزينه هنگفت درآورديم و گوهر را شکستيم و شيشه به جايش گذاشتيم. بعضي مکان هاي تاريخي داخل شهر را در مرمتها به صورتي درآوردهايم که از طلا گشتن پشيمان شده است و... کاروانسراها که اندکي سالم ماندهاند مانند کاروانسراي بيستون يا ماهيدشت؛ چون در ساختار شهري نبودند و در قلمرو عشاير قرار داشتند، روستائيان در نگاهداري آنها کم و بيش از شهر بهتر عمل کردند. بنابراين توجه به اين نکته ضروري است که مقابله با ايجاد بافت منسجم شهري با مشخصات تاريخي مانند ساير شهرها، از ديرباز در کرمانشاه سازمان يافته بوده است و در بعد از انقلاب به صورت انهدامي و تخريبي کلي درآمده و عوارض جنگ هم مزيد بر علت و دستاويز ويرانيها شده است.
* کرمانشاه در زمينه دارا بودن اماکن تاريخي و طبيعي کم نظير و بي نظير داراي پتانسيل فوق العاده اي بوده و هست و مي توانست و مي تواند براي رونق گردشگري و پيرو آن رونق اقتصادي از اين ظرفيت بهره زيادي ببرد اما متأسفانه تاکنون از اين داشته ها استفاده درستي نشده است. آيا راه رستگاري اين شهر را در توجه به اين ظرفيت ميبينيد؟
بله درست است. کرمانشاه در اکثر دورههاي باستاني و تاريخي داراي آثار ديدني و قابل بررسي است. جاذبههاي تاريخي و طبيعي که توجه توريسم جهاني را به سوي خود جلب کرده است. اروپاييها مناديان معرفي کرمانشاهان و غرب ايران و حتي ساير نقاط کشور در مقالات و گزارشهاي خود بودهاند که اکنون دستمايه دانشگاهها و همچنين جامعه سرمايهدار و متفنن جهاني است که آرزوي بازديد از کرمانشاه و ساير نقاط را دارند. کرمانشاه در مسأله گردشگري پهلواني است که زور و قدرت بسياري دارد امّا براي حضور در ميدانهاي ورزشي هيچ تعليمي نديده و تمريني نکرده است و حتي از فنون کشتي و قوانين داخلي و بينالمللي اطلاعي ندارد. ساليانه ميلياردها بودجه براي سروسامان اين بخش وارد استان شده است، تعمير و مرمتهايي انجام شده است، امّا رسيدگي و ايجاد فضا براي گردشگر به هيچ وجه مهيا نشده است. گردشگر تعريف دارد. گردشگر يک اتومبيل متوسط و يک چادر سفري و يخدان و وسايل شخصي خانواده نيست که در پارکها اطراق ميکنند و با حداقل هزينه ممکن ميآيند و ميروند. گردشگر سرمايهدار است، هزينه ميکند، خدمات در اختيار دارد، از حمل و نقل هوايي و زميني و هتل و خدمات و رستورانها و گردشگاهها و فروش بليط مراسمهاي مختلف و... تا از هزينه سفر او منتفع ميشوند و اقتصاد بدين ترتيب رونق پيدا ميکند، اشتغالزايي ميشود، بازارهاي صنايع دستي متعدد ايجاد ميشود، هتلها يکي پس از ديگري تأمين و تخليه ميشوند. در کنار اين نمونهها گردشگر و سرمايهداري گردشگري کارشناسان دوره ديده اين اقتصاد را لازم دارد که به تمام فنون و قوانين مديريت اين حوزه آشنا باشد و محيط منطقه توريستي بايد از حداکثر خدمات رفاهي، ارتباطي، بهداشتي، فرهنگي، هنري و... برخوردار باشد. شما کدام يک از اين موارد را در کرمانشاه حتي در حد متوسط ميبينيد که انتظار داريد اماکن تاريخي و طبيعي کرمانشاه از عوامل رونق اقتصادي استان بشود! باز هم همين ميزان آمد و شد هم بايد از قناعت و تواضع تعداد اندکي گردشگر واقعي که ميآيند و هزينهاي ميکنند، سپاسگزار بود. از آنجا که امکانات واقعي گردشگري وجود ندارد، خود مسئولان هم ميدانند و تبليغات هم که اهم و سرلوحه جذب گردشگري است براي استان انجام نميگيرد، چون زيرساخت و مقدمات و ضرورياتي که اشاره کردم، لازم دارد. در مهرماه، اجلاس جهاني راه ابريشم در همدان با حضور 40 مهمان خارجي از چهارده کشور جهان، برگزار شد و در سال 2018 در دومين اجلاس مجمع گفتوگوي کشورهاي آسيايي (aedaed) همدان به عنوان پايتخت گردشگري آسيا انتخاب شد و سپس به عنوان پايتخت گردشگري کشورهاي اسلامي و... که در يک روز کلنگ بالغ بر چندين هتل را بر زمين زدند. از آن سوي، شهر سليماني که اهالي آن يکي از پرجمعيتترين گردشگران کرمانشاه هستند و زماني در برابر کرمانشاه مانند قصبهاي بود، امروز فقط بيست و چند هتل پنج ستاره دارد غير از هتلهاي متوسط و مهمانپذيرها و هيچ کدام از پتانسيلهاي کرمانشاه را هم ندارد، در هيچ کدام از حوزهها. اين نمونهها را ميآورم تا بدانيم که در کرمانشاه چه ميگذرد و در قياس با استانهاي همسايه و داخل و خارج ما به اين سرزميني که بهشتهاي گمشده در جاذبه طبيعي دارد با (6) شش سدّ مخزني و (23) بيست و سه رودخانه و هشتصد و نود و سه چشمه پرآب و (240،000) دويست و چهل هزار هکتار زمين آبي، (930،000) نهصد و سي هزار هکتار زمين توانمند ديم و هواي چهار فصل در زمان واحد و آثار باستاني از دوران آشور تا انقراض ساساني و آثار تاريخي از ظهور اسلام تا انقراض قاجاريه و آبشارها و باغهاي مثمرثمر و هوراماني که در انتظار ثبت جهاني يونسکو دقيقهشماري ميکند و به سبب عدم مديريت يکپارچه لاکپشت وار قدم برميدارد. در اين استان ساليانه قريب چند ميليون علوي و يارسان از ترکيه و آذربايجان و افغانستان و تاجيکستان و اروپا و شهرهاي تبريز و مراغه و اروميه و همدان و... براي زيارت اعتاب مقدسه هورامان و گرهبان و دالاهو و توتشامي و کرند و... به کرمانشاه ميآيند به واقع تأثيري مثبت در رونق اقتصاد خدماتي و خردپا دارند و به سبب فقدان آنچه اشاره کردم، همگي توسط مراکز زيارتي خودشان پذيرايي و نگهداري ميشوند و به همراه آنها تعداد قابل توجهي از علاقهمندان هموطن و خارجي نيز به کرمانشاه ميآيند، امّا مسئولان فرهنگي و سياستگذاران بيسياست حتي حاضر نيستند نام آنها را ببرند و... اين است ماجراي عدم استفاده از پتانسيل گردشگري کرمانشاه. نکته ديگر که در مسأله گردشگري کرمانشاه علاوه بر آنچه گفتم؛ ضرورياتي چون مطلوب بودن جادههاي ارتباطي، تسهيل مخابرات و اينترنت، کيفيت و کميت بالاي رستورانهاي بينجادهاي، وجود هتلهاي مقبول و متعدد، وجود مراکز بهداشتي و درماني استاندارد، وجود بازارچههاي سازمانيافته صنايع دستي و سوغات و... مفقود است. مورد ديگر مسأله ابداع و ابتکار در جذب توريست است. شما اگر امسال مراسم عزاداري استانها را رصد ميکرديد، حضور چشمگير توريسم را در بازديد از مراسم عزاداري يزد که ثبت ملي شده است، ملاحظه ميکرديد، يعني بينش پيشرو ميتواند از اين مراسم که علاوه بر جنبه عبادي، جنبه نمايشي و مظاهره هم دارد، در جهت رونق اقتصادي و توريسم استفاده کند. کرمانشاه که يکي از مناطق ورود و خروج راهپيمايي عظيم اربعين است، چقدر از اين حرکت گستردهاي که جهان را متوجه خود کرده در زمينه توريسم و رونق اقتصادي استفاده ميکند؟ بايد گفت؛ هيچ. اين است ماجراي عدم استفاده از پتانسيل گردشگري کرمانشاه و اگر بخواهم وارد تراژدي طاقبستان و کريدور گردشگري بيستون تا طاق بستان و کتيبه بيستون و خرابي ساخت و ساز اورامان که هر کدام اين بهشت گمشده را از ثبت يونسکو فرسنگها دور ميکند، بپردازم؛ مثنوي هفتاد من کاغذ ميشود.
* نظرتان در خصوص پروژه قطار شهري به عنوان يکي از طرحهاي اشتباهي که نه راه پس دارد و نه راه پيش چيست؟با توجه به هزينه ميلياردي که تاکنون به اين طرح اختصاص يافته، چه پيشنهادي براي تعيين تکليف اين ستونهاي بتوني داريد؟
وقتي يک سياستگذاري فرهنگي، هنري، اعتقادي، اقتصادي، اجتماعي از رايزني و مشاوره و گفتوگوهاي صريح و نقد و بررسي نهايي تهي باشد و منافع فردي يا گروهي بر مصلحت جمعي پيشي بگيرد، نتيجه آن معيوب کردن سيماي شهري مظلوم و بر باد دادن ميلياردها بودجه عمراني مردم محرومي ميشود که هنوز حتي يک نشست درباره اهميت رأي و شورا براي تنوير افکار آنان برگزار نشده است تا به اين شهر و زادگاه و داشته حياتي آنها به نام کرمانشاه اين گونه به غدههاي سيماني سرطاني دچار نشود، اين پروژه که پرونده همهجانبهآن يکي از بخشهاي غمانگيز و تراژدي تاريخ اجتماعي کرمانشاهان است، آن طور که شايع است رهآورد سفر شوراي اسبق شهر کرمانشاه به اروپا بوده است، که بدون هيچ شناختي که ماهيت و کيفيت و فلسفه وجودي آن براي کرمانشاه تجويز شده است، ابتدا اين منوريل که در سال 1824 يعني قريب دويست سال پيش در انگلستان راهاندازي شده است. از آن زمان تاکنون در طي دو قرن تنها به منظور استفاده گردشگران در شهرهاي هدف گردشگري در سراسر اروپا، فقط سيصد کيلومتر (300) ريلگذاري و ايجاد شده است و طرح ابتدايي بانيان پروژه در ابتدا منوريل و بهصورت روزميني و به اصطلاح سطحالارضي بود، پس از مدتي عقل معاشانديش به مصداق (سودا چنان خوش است به يکجا کند کسي) تنها به ويراني سطح شهر راضي نشدند طرح را به (مترو) تبديل کردند که يکسره امعاء و احشاء اين شهر فرسوده را بيرون بريزند، و اين حفاري ويرانگر حتي اگر به نتيجه هم ميرسيد، چه دردي از دردهاي شهر را دوا ميکرد، العلم عندا...، مردم بيچاره هم همه بهتزده پشت در اطاق عمل آقايان ايستاده بودند، تا اين که مانند هميشه خداوند با جمعيت بود و پروژه ويرانگر در سهراه بيست و دوم بهمن به بهانه تغيير از منوريل به قطار شهري زمينگير شد، پروژهاي که يکهزار و يکصد ميليارد تومان بودجه براي اتمام آن نياز داشتند و شش سال و نيم تا هفت سال هم شهر کرمانشاه در اطاق عمل تخريب و تغيير و ويراني ميبود، اين ريل که به طول سيزده کيلومتر پيشبيني شده بود با کمک يک دوم دولت و يک دوم شهرداري کرمانشاه از محل آوردههايش؟! تأمين ميکرد.
در پاسخ بخش دوم پرسش شما بايد بگويم آنچه به نظرم ميرسد اين که با يک طرح هنري و هزينه اندک اين ستونهاي بتوني به گلدانهاي طبقهاي تبديل شود که حداقل از اين سر و سيماي وحشتناک به جلوهاي طبيعي تبديل شود و بالاي ستونها يعني سطح پلها را به کافه جوانان تبديل کنند و اشتغالزايي نمايند وگرنه تخريب آنها همان هزينه و وقت و خرابي اجزاء اوّليه را به همراه خواهد داشت و... هر چند ما از آغاز بحث خيابان مدرس پيشنهاد بستن و درشکهرو شدن و... نموديم که همه چيز بر باد رفت و... در اينجا هم تا تصميم مسئولين چه باشد!
* مسئولان از کاهش نرخ بيکاري در کرمانشاه خبر ميدهند، امّابسياري معتقدند، اين آمارها درست نيست. نظر شما در خصوص وضعيت بيکاري در کرمانشاه چيست؟
کرمانشاه وضعيت بيماري را دارد که براي خوشنودي خانواده بيمار برگه آزمايشي را برايش فراهم ميکنند که با سلامتي بيمار فرسنگها فاصله دارد. آمار نسخه ديگر و حال و هواي کرمانشاه بيمار چيز ديگري است. چه خوب بود اگر آمارها درست و منطبق بود با هم. آنگاه گفتوگويمان به مزايا و رونق و آباداني و عمران و توسعه روزافزون ميگذشت، امّا متأسفانه اين گونه نيست. بالاترين مقام شرعي و قانوني در استان در ديدار با وزير تعاون و کار و رفاه اجتماعي از بالا بودن نرخ بيکاري استان ابراز نگراني ميکند. مديرکل تعاون کار و رفاه اجتماعي از آمار وحشتناک بيکاري فارغالتحصيلان دانشآموخته دانشگاهي به رقم 50،750 نفر (پنجاه هزار و هفتصد و پنجاه نفر) اطلاع ميدهد، و براساس آمار مرکز آمار ايران که بايد منبع گزارش مسئولان باشد، کرمانشاه رتبه اوّل بيکاري کشور را در پايان سال 1397 با 29/9 درصد داشته است و استان کردستان با 19/9 درصد رتبه دوم را به خود اختصاص داده است. در طي سال 1398 اگر تغييري در بيکاري و ايجاد اشتغال شده باشد، بايد حداقل بهبودي محسوس باشد.
* بسياري از طرحها در استان کرمانشاه واماندهاند. به عنوان آخرين موضوع مورد بحث، اثرات منفي اين موضوع چه ميتواند باشد؟
بله، در گزارش تحقيقي (کرمانشاه امروز) که خود شما هم يکبار در نشريه "شهر من" آن را چاپ و منتشر کرديد، در حد حوصله درباره طرحهاي وامانده نوشتم. آن گزارش مربوط به آغاز اوّلين دوره رياست جمهوري آقاي روحاني بود، امّا بعد در سوم شهريور 1393 معاون عمراني استانداري وقت از وجود پنجهزار (5000) پروژه نيمه تمام خبر داد که در آن زمان به بيست هزار ميليارد تومان بودجه براي اتمام پروژهها نياز داشت، در همان سال يک سيام يعني قريب به 785 ميليارد تومان بودجه به کرمانشاه رسيده بود ـ و در همان سال سرانه هر فرد در شهرداري کرمانشاه 185،000 يکصد و هشتاد و پنج هزار تومان بود. با توجه به 1،450،000يک ميليون و چهارصد و پنجاه هزار نفر جمعيت شهري کرمانشاه، که جمعيت حالا پس از پنج سال بسيار بيشتر شده است، در همين سال يعني 1393 ـ 47،000 چهل و هفت هزار واحد مسکن مهر در سطح استان وجود داشت که اکثري بلاتکليف و اکثري در نقاط زلزلهزده با خاک يکسان شد، از 90،000 نود هزار خانه روستايي که گزارش ميشد، 45،000 چهل و پنجهزار آن مقاومسازي شده است، ديديم که در فاجعه زلزله حتي يک ديوار سرپا نايستاد و اکثر خانههاي روستايي جزو تخريب نوع يک بودند. البته اين تقسيمبندي از تخريبها هم متأسفانه از مديريت زلزله نشأت ميگرفت. در دوره سلامت روستاها را به سه دسته 1ـ برخوردار 2ـ نيمبرخوردار 3ـ کمبرخوردار و در طرح هادي 1ـ 50 درصد برخوردار 2ـ 40 درصد نيم برخوردار و 3ـ 10 درصد کمبرخوردار بودند. به هر حال تمام اين ترميم ظواهر ديديم و ميبينيم که "حُقّه مهر بدان نام و نشان است که بود" و بدتر شده است که بهتر نشده. چون نميتواند بهتر شود، ويرانگرها يا رفتهاند و از آنها سلب مسئوليت شده است يا کناري گرفته و مشغول کار خود هستند. گروهي هم که به عنوان مسئول ويرانهها را تحويل گرفتهاند، بدون امکانات که نميتوانند معجزه کنند. بنابراين جز جمع کردن طرحهاي تشريفاتي و قبول ضرر و زيان به هدر رفته که در آباداني ديگران صرف شده چاره ديگري نيست، و اين وظيفه رسانهها و نشريات است که به جاي دعواي طايفهگي و سخنان بيتأثير به انجام پروندههاي گزارشي براي اين طرحها بپردازند و براي تعيين تکليف آن راه چاره بيابند که کرمانشاه از حالت معلول 90 درصد خارج شود. نمونه بارز (تلهکابين) در کرمانشاه که سالهاست رؤياي آن را در زندگي اهالي ايجاد کردند. قرار بود بانک شهر سرمايهگذاري کند. 40 درصد هم پيشرفت کار داشت. ايستگاههاي آن هم مشخص شده بود. فونداسيون آن را هم ريخته بودند، امّا همچنان خواب و خيالي بيش نيست. نام اين همه کارهاي نيمه تمام هزينهبر و بياثر را چه ميتوان گذاشت؟
* از حوصله و همراهي و پاسخهاي تحليلي و تحقيقي و ارزشمند شما سپاسگزارم.
من هم از تکاپو و پيگيري مستمر شما براي انجام رسالت راستين فرهنگي و مطبوعاتي که پيشآهنگ آباداني کرمانشاه است، تشکر ميکنم. اميدوارم سخناني که از سر درک و درس و درد است، راهنما و در جبران ويرانيهاي همهجانبه و... ياريگر باشد.