بازنشر- گفتگو: صبا شیخی
بنفشه رضایی صاحبامتیاز و مدیرمسئول هفتهنامه «شهرمن» و پایگاه خبری «شهرمن آنلاین»، متولد سال 1360 است. او که از 22 سالگی کار روزنامهنگاری را با هفتهنامه راه توسعه آغاز کرد، سوابق همکاری با رسانههای متعددی را در کارنامهاش دارد. سرپرستی خبرگزاری بینالمللی کردپرس و خبرگزاری سینا در استان کرمانشاه، سرپرستی روزنامه کار و کارگر و روزنامه انگلیسیزبان ایران نیوز در استان و همکاری با سرویس جامعه و ایران روزنامه سراسری جام جم و عضویت در هیئترئیسه خانه مطبوعات استان، بخشی از فعالیتهای این روزنامهنگار بوده است. او در مقطع کارشناسی مدیریت آموزشی خوانده و برای تحصیلات تکمیلی رشته مطالعات فرهنگی و رسانه را برگزیده است. در این شماره با این بانوی فرهیخته به گفتگو پرداختهایم. با ما همراه باشید.
خانم رضایی! با توجه به اهمیت نقش رسانه در جامعه امروز، وضعیت رسانه را در ایران چگونه ارزیابی میکنید؟
فکر میکنم برای پاسخ به این سؤال باید رسانهها را تفکیک کنیم. رسانههای جمعی مانند صداوسیما، مطبوعات، خبرگزاریها و پایگاههای اطلاعرسانی و… و رسانههای اجتماعی مانند توییتر، فیسبوک و…
گروه اول رسانههایی هستند که محتوایشان قابل نظارت و کنترل است و عموماً برای آنکه چرخشان بچرخد نیازمند منابع مالی هستند. گروه دوم رسانههایی که در حوزه رسانههای اجتماعی یا به اصطلاح در فضای مجازی فعالیت میکنند قابلکنترل نیستند و منابع مالی برای تولید محتوا و انتشار محتوایشان حیاتی نیست زیرا یک نفر هم به تنهایی میتواند تنها با پرداخت حق استفاده از اینترنت و بهرهگیری از یک گوشی، رسانه-ای در این حوزه راهاندازی کند؛ این تفاوتها میتواند وضعیتهای متفاوتی را برای یک رسانه در جوامع گوناگون پدید آورد.
در گروه اول تکلیف صداوسیما به خصوص بخش سیما روشن است. رسانه ملی ما برخلاف ادعایش جز در مواردی خاص هیچگاه ملی و برای همه مردم ایران نبوده است که اگر موفق عمل میکرد شبکههای ماهوارهای و گوشیهای موبایل در بسیاری از خانهها مهر خاموشی بر آن نمینهادند -البته تأثیر اقبال برخی برنامههای رونوشت شده از شبکههای ماهوارهای و سریالهای عامهپسند در میان مردم یا پخش برنامههای وزین و پرمحتوایی برای مخاطبین خاص که معمولاً در بدترین زمان ممکن پخش میشود، آنقدر پررنگ نیست که بخواهد عاملی برای دفاع از صداوسیما شود- اگر بخواهم صداوسیمای مرکز را رسانهای در حال احتضار بخوانم باید بگویم «صداوسیمای مرکز کرمانشاه مانند برخی مراکز استانها مرده است!» نه جُنگهای سرگرمکننده جذاب، نه برنامههای وزین و کارشناسی شده و نه بخش خبری قابلقبول. تولیداتشان در حد برنامههای کلیشهای و بیمحتوا شده که حتی زیبایی بصری هم ندارند و به خاطر دکور نامطلوب و فاجعهبارشان سخت است حتی برای دقایقی به تلویزیون چشم بدوزی. صداوسیمای کرمانشاه به معنای واقعی فقط برای خودش برنامه تولید میکند و به غیر از قشری اندک، سهم اقوام و مردم شهرستانهای کرمانشاه و مذاهب مختلف در آن هیچ است. به قول دکتر محمدعلی سلطانی: اگر صداوسیمای مرکز کرمانشاه درست عمل میکرد کرمانشاهیان مجبور نبودند حدیث خود را از زبان دیگری بشنوند.
میرسیم به مطبوعات و خبرگزاریها. خبرگزاریها در ایران- چه در مرکز و چه شهرستانها- به خاطر برخط بودنشان در سرعت انتشار خبر، حرفهایتر عمل میکنند و چون خبرنگاران و تیم تحریریهشان نسبت به همکاران مطبوعاتی مشکلات معیشت کمتری دارند، عملکرد بهتر و انگیزه بیشتری در کارشان دارند. اما متأسفانه خبرگزاریهای نامآشنا و مهم بنا بر اینکه به نهاد یا ارگانی وابستهاند، در تولید محتوا سیاسی عمل میکنند. مثلاً تولید محتوا در خبرگزاری ایرنا طبیعتاً همسو با سیاستهای دولت است. اغلب خبرگزاریهای شناخته شده دیگر نیز جریان خاصی را حمایت میکنند.
و اما مطبوعات که به عنوان رکن چهارم دموکراسی، خود از همه نظر در گل مانده. مشکلات بیشمار اقتصادی، مسائل معیشتی، رفاهی و نبود امنیت شغلی برای کارکنان نشریات؛ رخنه افراد ناشایست به این حوزه که نه اخلاق دارند و نه تخصص؛ صدور مجوز انتشار نشریات جدید بدون در نظر گرفتن شرایط جامعه، قانون ناظر بر مطبوعات که چند بندش چنان نوشته شده که مدیران مسئول و روزنامهنگاران را وادار میکند برای آنکه قانونمند عمل کنند خودسانسوری را برگزینند و مرز خط قرمزها را تا جایی که ممکن است از مرز سبز دور نگه دارند. همه اینها یک سو، وجود رقبای سرسخت در فضای سایبری و بیانگیزگی روزنامهنگاران و روزنامهداران برای ادامه کار، از سوی دیگر روزنامهها را به ورطه نابودی کشانده است. مردم از مطبوعات وابسته خستهاند. آنها هم که مستقل هستند و به نهادی، ارگانی و طیف خاصی وابسته نیستند، آنقدر در مشکلات مالی غرق شدهاند که محتوا و نیاز مخاطب برایشان در اولویت چندم قرار گرفته است.
من فکر میکنم بیرونقی مطبوعات در این سالها به عنوان یک نقطه کور در تاریخ ثبت خواهد شد. با وجود این شرایط، هنوز هم یکی از معتبرترین و قابلاعتمادترین منابع کسب خبر برای مردم، مطبوعات هستند و در این هیچ شکی نیست.
حال میرسیم به رسانههای اجتماعی که میتوانند برای هر جامعهای هم فرصت باشند و هم تهدید. برای جامعه ما این رسانهها از همان ابتدا یک تهدید محسوب شدند و چون با این دیدگاه به استقبالشان رفتیم، بُعد فرصت بودنشان فراموش شد. اگر میتوانستیم از طریق آموزش، سواد رسانهای جامعه را تقویت کنیم قطعاً میتوانستیم از این فناوری بهره فراوانی ببریم؛ البته هنوز هم دیر نشده است. آیا شما کشوری را سراغ دارید که شبکه اجتماعی را فیلتر کند بعد در کنار آن سایتهای بیشماری آزادانه با عرضه فیلترشکن درآمد قابلتوجهی کسب کنند…؟
ببخشید پاسخ به سؤالتان به درازا کشید. مبحثی مفصل و قابلبحث است که برای ما روزنامهنگارانی که دل پری داریم به انتها نمیرسد…
قابل پیشبینی بود که بحث درباره چنین موضوعی مفصل باشد. از نظر شما، مسئولیت یک روزنامهنگار در قبال جامعه و مردم چه میتواند باشد؟
ظاهراً همه سؤالاتتان بحثهای مفصلی میطلبد. چون میدانم تعداد صفحات روزنامهها محدود است و از قبل حجم خاصی برای هر مطلب در نظر گرفته میشود سعی میکنم پاسخهایم را تا جایی که منظورم را برساند، خلاصه کنم.
اگر از توصیفهای کلیشهای در مورد روزنامهنگاران و خبرنگاران مانند چشمان بیدار جامعه، آگاهیبخشان به توده مردم و… بگذریم؛ من روزنامهنگاران و بهطورکلی رسانهها را نسخهنویسان بینش، اعتقادات، باورها و جهانبینی مردم میدانم. آنها اگر درست و حرفهای عمل کنند در طول چند سال میتوانند سبک زندگی مردم را بهگونهای عوض کنند که انگار این سبک زندگی و پیرو آن بینشی که نسبت به تمام محرکهای اطرافشان دارند را از آبا و اجدادشان به ارث بردهاند.
ظرفیت رسانه برای جوامعی که هوشمندانه قدرش را دانستهاند و از آن حمایت کردهاند، بیش از هزاران سلاح فوق پیش رفته قدرت دارد. یک مثال میزنم؛ در همین روزها که شرایط خاصی به خاطر شیوع ویروس کرونا بر جامعه حاکم است، هرگاه صداوسیما و دیگر رسانهها هشدار میدهند و شرایط را اضطراری و سخت گزارش میکنند، مردم بیشتر مراعات میکنند و مخالف همین موضوع هم صادق است. مثال دیگر اینکه ببینید سبک زندگی ایرانیان پس از آمدن ماهواره و شبکههای اجتماعی چه اندازه نسبت به گذشته تغییر یافته است. بد و خوبش را قضاوت نمیکنم؛ میخواهم بگویم این نشانه قدرت رسانه است.
حال با وجود چنین قدرتی، روشن است روزنامهنگاران و رسانهها که مالک این قدرت هستند، چه وظایفی در قبال جامعهشان دارند؟ آنها برای هر کلمهای که با قلم بر روی کاغذ میآورند و هر کلیدی که بر صفحهکلید رایانه میفشارند در برابر جامعه، هستی و خداوند مسئول هستند.
فضای خبری در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر منظورتان فقط خبر باشد، معتقدم که در سرعت انتشار و تکمیل پارهای اخبار بسیار عقب هستیم. حال این موضوع از طرف تصمیمگیرندگان در رسانهها یا به عمد و بر اساس فشارهای بیرونی یا درونسازمانی است، یا نقطهضعفی در کار حرفهای میتواند باشد. بسیاری از اخباری که در فضای مجازی منتشر و دستبهدست میشود و یا توسط شبکههای بیگانه منتشر، پیگیری و تکمیل میشود، ساعتها و گاهی روزها بعد توسط رسانه ملی یا روزنامههای رسمی خودمان منتشر میشود. آن زمآنهم که دیگر آب رفته از جوی است. آنها هرچه خواستهاند در ذهن مردم ما فروکردهاند و ما دست روی دست گذاشتهایم. عاقبت اینکار تنها بی-اعتمادی مردم، ایجاد شایعه و افتادن برگ برنده به دست رسانههای معاند است. همین. مثلاً صدای انفجاری در شهر شنیده میشود. تا زمانی که رسانههای رسمی ما بخواهند خبر موثق را که عموماً هم بسیار سربسته است و به بسیاری از سؤالات مخاطب پاسخ نمیدهد، منتشر کنند، دهها خبر کذب و گاهی شاید درست درباره آن منتشر شده و مردم را سرگردان کرده است.
فکر میکنید فضای مجازی بر روند رشد یا نزول رسانههای رسمی ما چه اثری برجای گذاشته است؟ آیا رسانههای ما در رقابت با آن بازنده هستند؟
در ابتدا باید از خود بپرسیم این فضای مجازی بر تیراژ مطبوعات، تعداد بازدید سایت خبرگزاریها و جایگاه رادیو و تلویزیون در خانوادهها چه اثری گذاشته است. باید بپذیریم آمدن هر رسانه جدید رقیبی جدی برای رسانههای پیشتر است. همانطور که به اصطلاح شبکههای ماهوارهای رقیب سرسخت رسانه ملی شدند، گوشی تلفن همراه هم به همراه شبکههای اجتماعی جای ماهواره را تنگ کرد و آن را از تک و تا انداخت. گاهی این موقتی است و دوباره رسانههای قدیمیتر جای خودشان را بازمییابند. همانطور که در حوزه دیگر، کتاب دیجیتال نتوانست جای کتابهای چاپی را بگیرد.
برای آنکه بحث به درازا نکشد درباره اثر فضای مجازی بر صداوسیما به یک موضوع اشاره میکنم. همین که اخبار منتشر شده در فضای مجازی گاهی دستاویزی برای تولید برخی برنامههای تحلیلی میشود و گاهی بخش خبری را به تحرک وامیدارد که این اخبار را پیگیری کنند و در مورد آن گزارش تهیه کنند، این یعنی اثر مثبت. همین که این مجموعه درک کردهاند که اگر از پوشش برخی وقایع عقب بمانند مردم نیاز اطلاعاتیشان را با رسانههای دیگری اقناع میکنند، این یعنی اثر مثبت. نبود رقیب یعنی رکود. اما نکته مهم این است که این رقابت باید شرایط برابری داشته باشد. برای صداوسیما و حتی خبرگزاریها میتواند اینگونه باشد، اما این شرایط برای مطبوعات بسیار نابرابر است.
رسانههای مکتوبی که فضای مجازی را هم دریافتهاند و در کنار چاپ روزنامه، هفتهنامه، ماهنامه و… در فضای سایبری پایگاه اطلاعرسانی و در شبکههای پیامرسان، کانالها و صفحات خبری راهاندازی کردهاند، به یک فرصت خوب برای بهتر دیده شدن دست یافتهاند، اما آیا مطبوعات ما که از فرط مشکلات اقتصادی رو به مرگاند، زیرساختهای لازم، نیروی انسانی متخصص و… برای پوشش رسانه خبریشان در فضای مجازی دارند و میتوانند همپا یا حتی نزدیک به آن حرکت کنند؟ اگر جواب منفی است پس فضای مجازی تیر خلاصی برای مطبوعات چاپی ما میتواند باشد. اما این مسئله برای مطبوعات بسیاری از کشورهای توسعه یافته اینگونه نبوده است. مطبوعات کشور آلمان قویتر از قبل منتشر میشوند و آساهی شیمبون ژاپن در کنار دیگر روزنامههای پرتیراژ این کشور در دو نوبت صبح و عصر با تیراژ حدود 12 میلیون و 700 هزار نسخه منتشر میشود!
اثر فضای مجازی بر زندگی مردم ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر سواد رسانهای مردم تقویت میشد و مردم ما به صورت هدفمند از این فضا استفاده میکردند قطعاً پاسخ میدادم مثبت بوده است. اما نباید فراموش کرد که هر ابزاری میتواند با خودش آسیب هم به همراه آورد. سوزن لباس میدوزد و از طرفی میتواند انسان را جریحهدار کند. وقتی مردم به شناخت و آگاهی برسند و برای رویارویی با ابزار جدید آموزش ببینند کمتر دچار آسیب خواهند شد. آیا میدانید چه تعداد از خانوادهها از طریق کسبوکار اینترنتی و فضای مجازی ارتزاق میکنند؟ جدای از اینها، فضای مجازی دنیایی از اطلاعات است. کاربرانش را به تمام دنیا متصل و ارتباط ایجاد میکند. این شگفتانگیز است البته با داشتن سلاح آگاهی. فضای مجازی سلطان بیرقیب سرعت در انتشار خبر است.
شما چه مقدار از وقتتان را در روز به جستجو در فضای مجازی اختصاص میدهید؟
راستش را بخواهید گاهی روزها سراغش نمیروم، گاهی هم بر اساس نیاز کاری نیمی از زمانم را به آن اختصاص میدهم. ولی بیپرده یک واقعیت را میگویم. گاهی آرزو میکنم تکنولوژی در حد همان 30 سال پیش باقی میماند یا حداقل پیشرفتش تا همان زمان ظهور گوشیهای ساده تلفن همراه متوقف میشد. وقتی در خودت هستی و از همهجا بیخبری راحتتر زندگی میکنی. وقتی میدانی و نمیتوانی، نادان که باشی پادشاه جهانی!
اگر موافق باشید کمی درباره خودتان صحبت کنیم. چطور شد که در این راه قدم گذاشتید؟
از همان کودکی از آن خورههای مجله و کتاب بودم. علاقهام به مجله از کیهان بچهها شروع شد تا در اوایل نوجوانی به گلآقا و مجلههای رشد رسید. رشد، یک سری گزارشها درباره آثار باستانی و افسانههایی در این مورد داشت که من شیفته خواندنشان بودم. شاید در کلاس ما تنها خریدار مجلات رشد که در مدرسه برای فروش توزیع میشد من بودم. آنهم با چه چشمانتظاری برای رسیدن شماره بعد مجله.
این علاقه به مطبوعات ادامه پیدا کرد تا جایی که بدون مطالعه ضمیمه آفتابگردان روزنامه همشهری، مجله ایران جوان، مجلههای ورزشی، گلآقا، مجله فیلم و روزنامههای متعدد در زمانی که روزنامههای به اصطلاح زنجیرهای هر چه میخواستند مینوشتند، روزهایم نمیگذشت.
عشق به روزنامهنگاری در کنار عشق به سینما، موسیقی و نویسندگی هر روز در من بیشتر میشد. همیشه روزنامهنگارها برایم سنبل انسانهایی باسواد، دارای دغدغه و شجاع بودند.
فکر میکنم سال 82 بود که برای ویراستاری داستان کوتاهی که قصد داشتم آن را برای جایی بفرستم به طور بسیار اتفاقی به دفتر هفتهنامه راه توسعه مراجعه کردم که صاحبامتیازش جهاد دانشگاهی کرمانشاه بود. آنجا آقای دکتر اردشیر پشنگ -که آن زمان از اعضای تحریریه راه توسعه بود و اکنون رسانه فراتاب را دارد- داستان را گرفت و قول داد به ویراستار بدهد. یک هفته بعد به عنوان خبرنگار در این هفتهنامه پذیرفته شدم و بدون آنکه دوره تخصصی گذرانده باشم با همان آموختههایم که در اثر مطالعه زیاد خبر و گزارش کسب کرده بودم اولین مصاحبهای که انجام داده بودم توسط دبیر سرویس بخش ورزشی آقای بهمن اختیاری که اکنون مسئول روابطعمومی سازمان جوانان هستند، پذیرفته شد و فقط با تغییر تیتر منتشر شد. یک سال بعد دبیری صفحه ادبی و صفحه فرهنگی به من واگذار شد و این آغاز کار من در روزنامه بهطورجدی بود. ناگفته نماند بعد از شروع کارم دهها دوره تخصصی را در حضور اساتید برجسته کشور گذراندم و هنوز هم این اشتیاق برای آموختن ادامه دارد.
ادبیات در زندگی شما چه جایگاهی دارد؟
تا حدودی میتوان پاسخ این سؤالتان را در صحبتهایی که در پاسخ قبل داشتم یافت. اما به عنوان فردی که در حوزه رسانه کار میکند عرض میکنم که روزنامهنگار باید با ادبیات مأنوس باشد. اگر نباشد مانند این است که بگوییم من ورزشکار حرفهای هستم ولی نرمش نمیکنم و مربی هم ندارم! ادبیات حتی اگر خواندن یک بیت شعر یا مطالعه یک پاراگراف از یک اثر ادبی باشد بر هر انسانی واجب است چه برسد به روزنامهنگاران که قلمشان و تفکرشان بدون مطالعه میخشکد.
با توجه به صحبتهایتان قطعاً اهل مطالعه شعر هم هستید؛ یک بیت شعری که به آن علاقه دارید و گاهی آن را زمزمه میکنید را برایمان بخوانید.
من هم شعر نو و نیمایی را بسیار دوست دارم و هم شعر کهن پارسی؛ پس چون انتخاب برایم سخت است از هر دو میخوانم.
این بیت استاد پرتو کرمانشاهی را که میفرماید:
برگ طربش دستخوش باد خزان باد
آن باغ که آویخته در آن قفسی هست
و این شعر بیهمتای سهراب سپهری که میفرماید:
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم
مطالعه رمان را هم دوست دارید؟ آخرین رمانی را که خواندهاید نام میبرید؟
رمان تخیل را بیدار، گنجینه واژگان را غنی و قلم را قوی میکند. برای من خواندن رمان مانند رفتن به یک سفر خاطرهانگیز است. شاید همین مطالعه رمان باعث شده در نوشتن خسته نشوم و تا آنجا که زمان و مکان بپذیرد، بنویسم.
آخرین رمانی که خواندهام «منِ او» اثر آقای رضا امیرخانی بود. البته همزمان کتاب «این خیابان سرعتگیر ندارد» اثر نویسنده کرمانشاهی مریم جهانی را هم مطالعه میکردم. من فکر میکنم روزنامهنگاران مطالعه آثار نویسندگان و شاعران هم استانی را نباید فراموش کنند. چون مطالعه این آثار میتواند آینهای از شهر و استانشان باشد و چشم را بر بسیاری از مسائلی که شاید آنها نبینند بگشاید.
اگر بخواهید سه تا از بهترین کتابهایی را که تا کنون خواندهاید به مخاطبان ما معرفی کنید، کدامها را برمیگزینید؟
من نمیتوانم به این سؤال پاسخ دهم؛ چون به این باور رسیدهام انسانها در سنین مختلف برداشتهای مختلفی از کتابی که مطالعه میکنند دارند. ممکن است در سن بیستسالگی شما کتابی را بسیار دوست داشته باشید ولی در سن سیسالگی آن را نپسندید. بارها پیش آمده در یک مقطعی همسرم که بسیار اهل مطالعه است به من کتابی پیشنهاد داده که من تحمل خواندن بیست صفحه اول آن را هم نداشتهام. نمونهاش یکی از کتابهای هاروکی موراکامی بود. سلیقهها و پذیرش انسانها خیلی متفاوت است. اما من معتقدم که در انتخاب کتاب اسیر عناوینی که یک اثر کسب کرده نشویم. میشود نقدهای گوناگون را خواند و بعد اثری را انتخاب کرد.
اما میتوانم جدای از کتابهای مرتبط با کارم و آثار پژوهشی، عنوان نویسنده یا نام تعدادی از کتابهایی را که دوست داشتهام بیان کنم. البته شاید اکنون اگر بار دیگر آنها را مطالعه کنم در این لیست قرار نگیرند. رمان «شوهر آهو خانم» را بسیار دوست داشتم. از خواندن آثار رضا براهنی لذت بردم. شور زندگی که درباره زندگی ونسان ونگوک است را از خاطر نمیبرم. آثار کارلوس کاستاندا در من اثرگذار بوده. کتابهایی در رابطه با «ذن و بودا» را همیشه دوست دارم. «1984» و قلعه حیوانات هیچگاه فراموشم نمیشود و…
این را فراموش نکنم که از صمیم قلب دوست دارم چند تفسیر خوب درباره قرآن کریم بخوانم اما متأسفانه هنوز این فرصت را به دست نیاوردهام.
فکر میکنید چرا لازم است مردم کتاب بخوانند؟
کتاب انسان را به اندیشیدن وامیدارد و انسانی که تفکر میکند و میاندیشد، انسانی است که خود و جامعه-اش را از جمود، خرافات و عقبماندگی نجات میدهد چون او جور دیگری میبیند و به قولی او به جای دیدن مو پیچش مو میبیند.
اسم کتاب که میآید خارج از جملات سنگین و فلسفی درباره آن، به یاد شعر زیبا، ساده و با مفهوم آقای عباس یمینی شریف میافتم که همه ما آن را در کودکی از بر کردهایم. او از زبان کتاب میگوید: «پندت دهم فراوان، من یار پند دانم!» اینجا پند، نه به معنای نصیحت، به معنای اعطای قدرت اندیشیدن است.
با توجه به پایین بودن سرانه مطالعه در کشور، به باور شما چطور میتوان مردم را به مطالعه ترغیب کرد طوری که خواندن کتاب و روزنامه برایشان به یک عادت همیشگی تبدیل شود.
برای رسیدن به این راهکار به یک تیم پژوهشی و مطالعه و پژوهش گسترده نیاز است. مطالعه تطبیقی نیاز دارد. باید دید کشورهایی که سرانه مطالعه بالایی دارند چطور به اینجا رسیدهاند. شاید راهحل را بتوان در همین مقایسهها به دست آورد.
اما واضح است که بسیاری از عادات و رفتار ما در بزرگسالی، در دوران کودکی نهادینه میشود. عادت به مطالعه هم باید از همان کودکی شکل بگیرد. اگر ما جامعه کتابخوانی نداریم به خاطر این است که سیستم آموزشی ما سرشار از ضعف است و در کنار آن رسانهها هم در این زمینه کمکاری کردهاند.
حال که در مورد ترغیب جامعه به مطالعه بحث میکنیم، در پاسخ به این سؤال توافق کنیم کتاب خواندن تحت اجبار ادامه تحصیلات آکادمیک و مطالعه در فضای مجازی و… را کنار بگذاریم.
یک کمدین مشهور میگوید: «اگر زیاد کتاب بخوانید، شما را کتابخوان میدانند؛ اما اگر زیاد تلویزیون ببینید، به شما تلویزیوندیده نمیگویند». این یعنی کتابخوان بودن در همه جوامع یک فضیلت و برتری محسوب میشود که از همان اندیشمند بودن سرچشمه میگیرد. در جامعه ما کتابخوان بودن برای افراد امتیازی نمیآورد. کتابخوان بودن جوانی که در آستانه ازدواج است برایش امتیازی ندارد. کتابخوان بودن در هنگام استخدام امتیاز زیادی ندارد و…؛ عموم مردمی که عشق به مطالعه کتاب در کودکی در آنها نهادینه نشده، وقتی در بزرگسالی به کتابخوان بودن برای دستیابی به موقعیتهای خوب اجتماعی و اقتصادی احساس نیاز نمیکنند پس جذبش نمیشوند. وقتی رسانههای ما به خصوص صداوسیما و حتی سینمای ما کتابخوانها را افرادی با یک کاراکتر خاص که عموماً افرادی منزوی هستند که کمی از نظر رفتاری و نوع پوشش و ظاهر غیرعادی هستند و مقبول عموم جامعه نیستند، چطور میخواهیم مردم ما کتابخوان شوند؟ هرچقدر هم شعار دهیم کتاب خوب است، کتابخوانی خوب است بیفایده است.
اگر بخواهیم وضعیت سرانه مطالعه را در جهت مثبت تغییر دهیم باید و باید کتابخوانی یک فضیلت شود. آنهم فضیلتی که نتیجهاش ملموس باشد. انشاءالله. اگر اکنون شروع کنیم برای پنجاه سال آینده شاید مردم کتابخوانی داشته باشیم. چون سالها طول میکشد تا یک تلاش فرهنگی به ثمر برسد. میتوانم یک خاطره درباره ترویج کتابخوانی بازگو کنم؟
با اشتیاق میشنویم.
از آنجا که ایمان دارم اگر هر فردی به قدر بضاعتش برای بهتر شدن جامعهاش بکوشد، داشتن «آرمان شهر» دیگر آرزو نخواهد بود، حدود چهار سال پیش با همسرم امیرپویا قدسی که سردبیری شهر من را نیز به عهده دارد و در همه حال پشتیبان و یار و یاور من بوده و هست، تصمیم گرفتیم برای کودکان یکی از مجتمعهای مسکونی غیربرخوردار کرمانشاه هفتهای یک مرتبه کتاب بخوانیم و در کنارش درباره حقوق شهروندی، اهمیت پاکیزه نگه داشتن شهرمان و احترام و مهربانی به یکدیگر صحبت کنیم. اهالی مجتمع هرچقدر هم توضیحات ما را میشنیدند باز نمیتوانستند بپذیرند ما بدون حقوق و کسب یک دستاورد مالی این کار را انجام میدهیم. جلسه پنجم برخی اهالی با وجود آنکه عشق بچهها را به سهشنبههای کتابخوانی میدیدند و شاهد ایجاد تغییرات مثبتی در کودکانشان بودند اما از دانایی فرزندانشان احساس خطر کردند و ما را از ادامه کار بازداشتند. این رشته سر دراز دارد، دوست من!
جایگاه موسیقی در زندگیتان چیست؟
همهجا آواییست که مرا میخواند…
مانند نفس کشیدن
سبک موردعلاقهتان؟
سؤالهایتان واقعاً برای من سخت است. میدانید چرا؟ چون اگر از من بپرسند چه رنگی را دوست دارید به جز دو سه رنگ، همه رنگهای مداد رنگی 24 رنگ را نام میبرم. اما میتوانم گاهی بسته به حالم موسیقی خاصی را ترجیح دهم. موسیقی سنتی ایرانی مثل آثار استاد بنان و استاد شجریان در اولویت هستند. برخی آثار بزرگانی مثل یانی، استاد شهرداد روحانی، فریبرز لاچینی هیچگاه خستهام نمیکند. موسیقی کلاسیک هم دوست دارم.
فیلم دیدن را دوست دارید؟ ژانر خاصی را میپسندید؟
از اول بگویم که انتخاب ژانر هم برایم دشوار است. البته بسیاری از آثار در یک ژانر نمیگنجند. چگونه می-توانم ژانر «خانه دوست کجاست» کیارستمی را بر ژانری که در بستر آن «گوزنها» ساخته شده است برتری دهم؟ چگونه میتوانم فیلمهای علی حاتمی را برگزینم یا سبک آثار سهراب شهیدثالث را؟ در کنار آثار ایرانی چطور میشود از میان فیلمهای درجه یک دنیا در ژانر درام و آثار قدرتمندی در ژانر علمی، تخیلی، یکی را برگزید؟ و… برای من این انتخاب بسیار سخت است. من همه را دوست دارم. شاید چون به صورت حرفهای فیلم میبینم و از آن عاشقان متعصب سینما – به معنای هنر هفتم- هستم. به خاطر همین علاقه هم در انجمن سینمای جوان، دو ترم کارگردانی سینما خواندم. اصلاً یکی از دلایل ورودم به کار رسانه، علاقهای بود که ماهنامه فیلم در من ایجاد کرده بود.
رفتن به سینما را ترجیح میدهید یا تماشای فیلم در سکوتِ خانه را؟
مطمئناً سالن سینما انتخاب هر سینما دوستی است. اما با وضعیت سالنهای سینما، خانه را ترجیح میدهم. البته قبل از حاکم شدن شرایط کرونایی، تا جایی که توانستهام سینما رفتن را به هدف حمایت، در برنامه داشتهام. جای تأسف است که کلانشهر کرمانشاه تنها یک سینمای استاندارد دارد. استاندارد در مقایسه با آن سینمای دیگرش که مجموعهای چندکاربره است!
کرونا در یک سال اخیر چه اثری بر زندگی و کارتان گذاشته است؟
اول از کار میگویم. دفتر ما قبل از این شرایط خاص هم اوضاع خوبی نداشت. افزایش نرخ ارز و پیرو آن افزایش هزینه کاغذ و هزینههای چاپ، روزنامه را فلج کرده بود. بعد از کرونا هم شرایط وخیمتر شد. وقتی مردم از به دست گرفتن روزنامه به خاطر اینکه شاید آلوده باشد میترسند- که البته حق هم دارند- حال و روز روزنامههای مستقل و بدون حامی مشخص است. همکاران من همه به این بیماری مبتلا شدند و بیش از یک ماه درگیر آن بودند. همه انگیزهمان را از دست دادهایم. وقتی میبینیم با عشق و سختی فراوان روزنامه را منتشر میکنیم ولی مخاطبی نداریم که آن را ورق بزند چه حالی خواهیم داشت؟ وقتی میبینیم این وضعیت مطبوعات برای هیچکس مهم نیست چه حالی خواهیم داشت؟ البته به صورت کلی عرض میکنم وگرنه ما مخاطبانی داریم که دغدغه «شهرمن» را دارند و هر هفته علت توقف انتشارش را جویا میشوند.
در زندگی هم، کرونا عزیزانی از جمع همکاران، دوستان و اقوام را از ما گرفت که مرگشان باورنکردنی و تکان-دهنده بود. دوری از عزیزان و قطع صلهرحم دردناک بوده و هست. اما کرونا باعث شد قدر خیلی از چیزهایی را که یک عمر قدرشان را ندانستیم، بدانیم. باید اعتراف کنم کرونا جهانبینی من را دچار تغییر کرد. من اکنون آدم قبل از کرونا نیستم. خیلی تغییر کردهام. صحبت درباره این تغییرات در اینجا نمیگنجد…
از دغدغههایتان هم بگویید. مهمترین دغدغهتان برای ایران؟
ادامه راه در جهت استقلال و آزادی اما بیوجود بیعدالتیها، تبعیضات تهوعآور طبقاتی و فقر. اگر فقر بود اما در کنارش اختلاسهای کلان و مرفهزدگی جمع بزرگی نبود، من حاضر بودم با فقر مطلق برای اهداف والای کشورم در رسیدن به هر آنچه در سیاستهای کلان نظام است جانم را فدا کنم.
مهمترین دغدغهتان برای کرمانشاه؟
اینکه مردم ما مطالبهگر باشند و بدانند مسئولان فقط خادم آنها هستند نه خدایشان! اینگونه باشند همهچیز درست میشود.
دغدغهتان برای کار و حرفهتان چیست؟
مهمترین آرزویم را در این مورد میگویم. آرمانی شاید دستنیافتنی و رؤیایی! آرزو دارم مردم ما به چنان بینشی برسند که روزنامه و مطالعه از مهمترین دغدغههای زندگیشان شود. آنوقت به اتکاء همین مردم میتوانستم با یک گروه حرفهای و دلسوز روزنامهای چاپ کنم که حتی یک جملهاش سفارشی نباشد. روزنامهای پاک. حتی آگهی تبلیغاتی کسبوکارها را هم در آن منتشر نمیکردم. البته خدا را شاکرم در مجموعه شهرمن تا کنون سعی کردهایم تا جایی که ممکن است بهگونهای روزنامه را منتشر کنیم که روزی در حضور مردم و پروردگار شرمنده نشویم.
شما حدود 20 سال از مصاحبهشوندگان سوال پرسیدهاید به عنوان حرف پایانی صحبتی با مخاطبان دارند؟ من هم به رسم بیشتر گفتگوها همین را تکرار میکنم.
اتفاقاً این صحبت پایانی غنیمت است. من هم به رسم همه مصاحبهشوندگان از مصاحبهکننده که شما باشید و مجموعه وزین آوای کرمانشاه که از نشریات کهنهکار و سرآمد مطبوعات استان است سپاسگزاری میکنم. خوشحالم که مجالی برای گفتگو درباره رسانهها، کتاب و مطالعه فراهم کردید.
دوست دارم به مخاطبان عزیزم بگویم میشود حتی با نوشیدن یک فنجان چای در کنار آنان که دوستشان داری خوشحال بود. آرامش و احساس رضایت دستنیافتنی نیست. کافی است نوع نگاهمان را به بسیاری از مسائل تغییر دهیم. حال را به بهترین شکل ممکن دریابیم؛ بدون آنکه در بند گذشته باشیم یا به آرزوی پرواز در آسمان آینده حال را از کف بدهیم. موضوع دیگر اینکه من در زندگی دریافتهام هیچ نتوانستنی وجود ندارد. هر ایدهای در ذهن میتواند به اجرا درآید. مهم اراده و پشتکار و خواستن است.
در پناه خداوند مهربان باشید.