یادداشت ارزشمندی از دکتر محمد علي سلطاني، در پی فقدان اسفناک سه تن از دلیرمردان خطه اورامان در آتش سوزی منطقه حفاظت شده (بوزین مره خیل)

                                                   

                                                                                               ستاره سوختگان بوزین


آنکه هر دم هوس سوختن ما می کرد

کاش می آمد واز دور تماشا می کرد

چند روزیست خبر «بوزین مره خیل» چنان ضربه ای هولناک موجب شده تا مات و مبهوت به آسمان بنگرم، اشک در چشمم خشک و دست وقلم بسته شود. پرواز پرندگان پر و بال سوخته که مختار وار با آتش ستم پنجه در افکندند وبلال آسا صدای یاسین آنها آسمان را در برگرفت، خندان  و امین و با کرامت، خندانی و امینی و کریمی برای همیشه فریادشان در زاگرس جاودانه شد.  پیش از این نیز گفته ام کلمه ها از کار افتاده اند؛ امروز سکوت سیاه بر هر واژه ای رجحان دارد؛ کار از تسلیت، افسوس وآه وناله و افغان و فریاد گذشته است؛ پیام ها، کلیپ ها، شعرها، نگاره ها، ساخته شد، اما فاجعه زاگرس هم چنان ادامه دارد و دریغ از یک گزارش کارشناسی درست از این ویرانی و ویرانگری ها برای تنویر افکار عمومی، تا شاید مانع تکرار فاجعه شود .

از کریدور ریزگردها وزلزله های پی در پی وسیل های بنیان کن و بیکاری وگرانی و مرگ گذشته ایم و هم چنان نفس می کشیم، همپای زاگرس می سوزیم و می سازیم. هزاران سال پدران ما با دست خالی کاشتند و گذاشتند و نگاه داشتند و امروز با تمام امکانات می سوزند و می ریزند و می بیزند. قریب چند ماه است در زیر پتوی کرونا داستانی بر معیشت و زندگی مردم آمده‌است که ملت خون می گرید. در کجای این کره خاکی چنین است که در محاصره هولناک ویروس مرگ و قرنطینه و خانه نشینی مسکن و اجاره و ارزاق چندین و چند برابر شود و دولت از کنترل قیمت ضروریات زندگی ملت ناتوان باشد و هم چنان ارزش پول ملی به زیر صفر سقوط کند و...و....

خبر گان می گویند: باید برای هر هزار هکتار جنگل یک جنگلبان وجود داشته باشد؛ در حالی که به سخن استاد اسماعیل کهرم چهره آشنای حوزه محیط زیست در اینجا برای هر هفده هزار هکتار یک جنگلبان وجود دارد! وی که با نماینده جمعیت جهانی طبیعت و حفاظت از منابع طبیعی سالها پیش از بوزین دیدار داشته،می گوید: اگر در سراسر ایران یک منطقه خاص و بکر و حفاظت شده هزاره ها وجود داشته، بوزین مره خیل بوده است و آنچه طبیعت و نگهداری آن در این نقطه از زمین کرده بی نظیر است .

مختار، بلال و یاسین، برای این بهشت موعود که شاید در فرصتی چشم جهانیان را بسوی این منطقه محروم معطوف می کرد، در آتش بیداد سوختند .

کسی نیست بپرسد کشوری که با ابر قدرت های جهان پنجه درافکنده است برای حفاظت و نگهداری محیط زیست خود که بستر زندگی و معیشت و مبنای توسعه است بقول استاد کهرم؛ چرا یک هواپیمای آتش نشان، یک بالگرد آتش نشان، یک مرکز پایش ونگهداری برای حفاظت از محیط زیست ندارد ؟!

درد امروز ما این است که از کنار این فجایع همانند یک سانحه عبور می کنیم و فریاد را به مقصد نمی رسانیم، در حالی که نیل به آبادانی و توسعه و مسئولان پاکدست، پی گیری مستمر و مطالبه همه جانبه می خواهد؛  شاید هم- ( آنقدر کشته فزون است کفن نتوان کرد)_ این رنج های مهلک پی در پی مجال پیگیری نمی دهد و از آن است که فاجعه ای ویرانگر از این دست در حد یک خبر عنوان می شود. درد و داغ و فریاد خود را در پی تابوت های سه سوخته ستاره پاوه و نوسود و ایناقی و همه ققنوسان این وادی، با بیتی از میرزاده عشقی کردستانی شاعر آزاده ای که در ۱۲ تیر پروازش دادند به پایان می برم که گفت:

خاکم بسر زغصه به سر خاک اگر کنم

خاک وطن که رفت چه خاکی بسر کنم